در عالم و ازاله شرور بقدر استطاعت انسانى، و چون گفتيم كه موضوع اين
علم، هيأت اجتماع اشخاص انسانى است، و اجتماع اشخاص انسانى در عموم و خصوص مختلف
افتد.
پس معنى اجتماع اشخاص بهر اعتبارى بايد كه معلوم بود گوئيم:
اولا اجتماع نخستين كه ميان اشخاص باشد اجتماع منزل بود، و شرح آن
داده آمد.
و اجتماع دوم اجتماع اهل محله باشد و بعد از آن اجتماع اهل مدينه و
بعد از آن اجتماع امم كبار و بعد از آن اجتماع اهل عالم.
و چنانكه هر شخصى جزوى بود از منزل، هر منزلى جزوى بود از محله و هر
محلتى جزوى بود از مدينه، و هر مدينه جزوى بود از امت، و هر امتى جزوى بود از اهل
عالم
و هر اجتماعى را رئيسى بود چنانكه در منزل گفتيم و رئيس منزل مرئوس
بود نسبت با رئيس محله و رئيس محله مرئوس بود نسبت با رئيس مدينه و همچنين تا
برئيس عالم رسد كه رئيس رؤسا او بود و او است ملك على الاطلاق و نظر او در حال
عالم و در حال اجزاى عالم همچون نظر طبيب بود در شخص و اجزاى شخص و همچون نظر
كدخداى منزل در حال منزل و اجزاى منزل و هردو شخص كه ميان ايشان در صناعتى يا در
علمى اشتراك بود ميان ايشان رياستى ثابت بود. يعنى يكى كه از ديگران در صناعت
كاملتر باشد رئيس او بود و آن ديگر شخص را طاعت او بايد داشت تا متوجه باشد بكمال
و انتهاى همه اشخاص بشخصى بود كه مطاع مطلق و مقتداى نوع باشد باستحقاق يا
اشخاصيكه در حكم آن يك شخص باشند از جهت اتفاق آراى ايشان در مصلحت نوع و چنانكه
رئيس عالم ناظر است در اجزاى عالم بحسب آنكه او را تعلقيست بعموم اجزاء همچنين
رئيس هر اجتماعيرا نظرى باشد در عموم آنجماعت كه