(9) افضل الحسنات تكرمة الجلساء. ترجمه: بهترين حسنات گرامى داشتن همنشينان بود.
(10) من اكثر مذاكرة العلماء لم ينس ما علم، و استفاد ما لم يعلم. ترجمه: هر كه با علما مذاكره بسيار كند، آنچه داند فراموش نكند، و آنچه نداند بياموزد.
(11) اخوان الصّدق زينة فى الرّخاء و عدّة فى البلاء. ترجمه:
برادران براستى آرايش باشند[1] در آسانى، و عدّه و استظهار در بلا.
(12) ابناء الادب آنس بك [من] ابناء النّسب. ترجمه: اهل ادب با تو مستأنستر باشند[1] از خويشان تو.
(13) قارن اهل الخير تكن منهم، و فارق اهل الشّرّ تبن عنهم[2].
ترجمه: با اهل خير باش تا ازيشان باشى، و از اهل شر دور باش تا ازيشان جدا شوى.
(14) تلامذة العالم يحيون آثاره، و ينشرون اخباره. ترجمه:
شاگردان عالم آثار او زنده دارند، و اخبار او نشر كنند.
(15) و اجعلنى فى فوج الفائزين، و اعمر بى[3] مجالس الصّالحين.
ترجمه: خدايا مرا از گروه رستگاران گردان، و مجالس صالحان بمن معمور كن.
(16) وافقوا اهل الحقّ، و لا تخالفوهم، و اتّبعوهم، و لا
[1]اصل: باشد.
[2]اصل: بين عنه.
[3]اصل: و اعمرنى.