responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 797

ملكه اجتهاد

ملكه استنباط احكام شرعى از منابع آنها

ملكه اجتهاد، صفتى نفسانى و ديرزوال است كه در اثر فراگيرى مقدمات اجتهاد، در شخص به وجود آمده و او را بر استنباط احكام شرعى از منابع آنها قادر مى سازد.

در كتاب «منتهى الدرايه» آمده است:

«فلا ريب فى توقف استنباط الاحكام من ادلتها على ملكة راسخة يقتدر بها على ارجاع الفروع الى الاصول و هى لا تحصل الا بمعرفة العلوم النظرية التى يتوقف عليها الاستنباط...»[1]

بعضى از اصوليون، مانند مرحوم «صاحب قوانين» معتقدند ملكه اجتهاد، قوه اى قدسى است كه بر هر كسى عارض نمى شود و فقط پاكان و مؤمنين مى توانند به آن دست يابند[2]

اما برخى ديگر، قدسى بودن آن را باور نداشته و مى گويند هر چند منشأ هر كمالى خداوند است، ولى هر كس مقدمات اجتهاد را فرا گرفت، به ملكه اجتهاد دست مى يابد[3]

در اين كه آيا ملكه اجتهاد، همانند ساير ملكات است يا با آنها تفاوت دارد، اختلاف است; برخى، ملكه اجتهاد را مانند ساير ملكات دانسته و مى گويند: همان طور كه اتصاف شخص به ملكه شجاعت، به تمرين و انجام اعمال پرخطر و هولناك نياز دارد، اجتهاد نيز به تمرين و ممارست نياز دارد و شخص بايد در موارد مختلف، به استنباط حكم اقدام كند تا در اثر تكرار، ملكه اجتهاد براى او حاصل شود.

اما بعضى ديگر معتقدند اجتهاد، با ساير ملكات نفسانى تفاوت دارد، و تحقق آن، به عمل و تمرين پى گير نياز ندارد، بلكه درست برعكس است; يعنى تا زمانى كه ملكه اجتهاد و قدرت استنباط در كسى نباشد، نمى تواند اجتهاد و استنباط كند. پس استنباط به ملكه متكى است، نه آن كه ملكه به استنباطهاى مكرر متكى باشد. ممكن است فردى حتى يك حكم را هم استنباط نكرده باشد و در عين حال داراى ملكه و قدرت استنباط باشد.

نكته:

صفات نفسانى، يا به صورت «ملكه» است و يا به صورت «حال». به صفت راسخ در نفس كه زوال آن به ندرت و كندى انجام مى شود، ملكه، و به كيفيت نفسانى كه به سرعت زايل مى گردد حال مى گويند[4]


[1]جزايرى، محمدجعفر، منتهى الدراية فى توضيح الكفاية، ج 8، ص 376

[2] ميرزاى قمى، ابوالقاسم بن محمد حسن، قوانين الاصول، ج 2، ص (101-100).

[3]جزايرى، محمدجعفر، منتهى الدراية فى توضيح الكفاية، ص 377

[4]جرجانى، محمد بن على، كتاب التعريفات، ص 101

ملكه استنباط

ر.ك: ملكه اجتهاد

ممانعت

ايرادهاى معترض به قياس مستدِلّ

ممانعت، از مبطلات بوده و به معناى اعتراض هاى معترض به قياس مستدل، به وصف و يا حكم آن مى باشد. اين اعتراض ها عبارت است از:

1. اعتراض به منع ثبوت وصف در اصل يا فرع;

2. اعتراض به منع حكم در اصل يا فرع;

3. اعتراض به منع صلاحيت وصف براى ترتب حكم بر آن;

[4]اعتراض به منع مناسبت ميان حكم و وصف

نكته:

بعضى از اصولى هاى اهل سنت از مبطلات علت، تنها ممانعت و معارضه را صحيح مى دانند[1]


[1]زحيلى، وهبه، اصول الفقه الاسلامى، ج 1، ص 696 و 695

عبدالبر، محمد زكى، تقنين اصول الفقه، ص (83-82).

ممانعت در اصل

ايرادهاى معترض به قياس مستدِلّ در ناحيه «اصل»

ممانعت در اصل، مقابل ممانعت در فرع بوده و عبارت است از ايرادهايى كه معترض به قياس مستدل، به اصل آن وارد مى نمايد (چه در ناحيه منع ثبوت وصف و چه در ناحيه منع حكم اصل)، كه عبارت است از:

1. عدم پذيرش وجود حكم در اصل;

2. عدم پذيرش وجود وصف در اصل;

3.عدم پذيرش صلاحيت وصف براى عليت

براى مثال، «شافعيه» معتقدند ظرفى را كه خوك از آن خورده است، بايد هفت بار آب كشيد، زيرا آن را به «ولوغ كلب» قياس مى كنند، اما «حنفيه»، «مالكيه» و «ظاهريه» اعتراض مى كنند كه حكم اصل براى ما ثابت نيست، زيرا روايتى كه دلالت مى كند بر اين كه ظرفى را كه سگ از آن خورده، بايد هفت بار آب كشيد، در نزد ما مضطرب است، و از اين رو ما آن را رد مى كنيم.

زحيلى، وهبه، اصول الفقه الاسلامى، ج 1، ص (700-696).

عبدالبر، محمد زكى، تقنين اصول الفقه، ص 82.

آمدى، على بن محمد، الإحكام فى اصول الأحكام، ج 2، ص 328 و 332.

ممانعت در فرع

ايرادهاى معترض به قياس مستدِلّ در ناحيه «فرع»

ممانعت در فرع، مقابل ممانعت در اصل بوده و عبارت است از ايرادهايى است كه معترض به قياس مستدل، به ناحيه فرع آن

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 797
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست