پنج شنبه)
تفاوت دارد،
اما مشكوك
(متعلق شك) و متيقن
(متعلق يقين)
از نظر زمانى
اتحاد دارند، كه
در مثال بالا
هر دو (متيقن و
مشكوك) «نجاست
لباس در روز
پنج شنبه» است.
در مورد اين
كه قاعده يقين
حجيت دارد يا
نه، اختلاف
است; مشهور
اصوليون
اعتقاد دارند
شك لاحق به
يقين گذشته
سرايت كرده و
آن را از بين
مى برد، به
همين دليل
قاعده يقين حجت
نيست.
در مقابل،
برخى به حجيت
قاعده يقين و
عدم اضمحلال
يقين گذشته
اعتقاد
دارند، به اين
دليل كه «اخبار
لا تنقض»
قاعده يقين را
در بر مى گيرد;
اما نظر مشهور
اين است كه
اين اخبار،
شامل قاعده
يقين نمى شود
و دليل ديگرى
هم بر حجيت آن
وجود ندارد.
نكته اول:
به قاعده
يقين، «شك
سارى» نيز
گفته مى شود،
زيرا شك لاحق
به يقين سرايت
مى كند و آن را
ار بين برده و
موجب تبدل و
انقلاب يقين،
به شك مى گردد.
نكته دوم:
برخى از
تفاوت هاى
استصحاب با
قاعده يقين به
قرار ذيل است:
1. زمان
شك و يقين در
استصحاب يكى
است، ولى در
قاعده يقين
اين دو زمان،
يكى نيست;
[2]زمان
مشكوك و متيقن
در قاعده يقين
يكى است، اما
در استصحاب
تفاوت دارد
نائينى،
محمد حسين،
فوائد الاصول،
ج 4، ص 313.
عراقى،
ضياء الدين،
نهاية
الافكار، ج 3،
جزء 1، ص 8.
كوثرانى،
محمود،
الاستصحاب فى
الشريعة الاسلامية،
ص (61-60).
صدر، محمد
باقر، دروس فى
علم الاصول، ج
1، ص 416.
حيدرى، على
نقى، اصول
الاستنباط، ص
267.
شيرازى،
محمد، الوصول
الى كفاية
الاصول، ج 5، ص 52.
قدسى مهر،
خليل، الفروق
المهمة فى
الاصول الفقهية،
ص 107.
حكيم، محمد
سعيد، المحكم
فى اصول
الفقه، ج 5، ص 73.
مغنيه،
محمد جواد،
علم اصول
الفقه فى ثوبه
الجديد، ص 349.
طباطبايى
قمى، تقى،
آراؤنا فى
اصول الفقه، ج
3، ص 6و40.
سبحانى
تبريزى،
جعفر،
المحصول فى علم
الاصول، ج 4، ص
14و41.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 3، ص 316.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 14، ص 267.
همان، ج 15، ص 349.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 5، ص 294.
قانون
استصحاب
ر.ك: اصل
استصحاب
قانون
الجمع
ر.ك: قاعده
«الجمع مهما
امكن اولى من
الطرح»
قانون اهم و
مهم
ر.ك: قاعده
اهم و مهم
قبح
تجرى
قبيح بودن
مخالفت
اعتقادى
مكلّف با
احكام شرعى
قبح تجرّى،
به معناى قبيح
بودن نفس
تجرّى و مخالفت
اعتقادى با
دستورهاى
مولا است.
در ميان
اصولى ها
اختلاف وجود
دارد كه آيا
«تجرّى»،
مانند «معصيت» قبيح
بوده و موجب
استحقاق
سرزنش و عقاب
مى گردد يا
خير. در اين
مورد سه نظر
وجود دارد:
1. مشهور
فقهاى متقدم
معتقدند
تجرى، قبيح و
حرام است و
موجب استحقاق
عقاب نيز مى
گردد. مرحوم «آخوند
خراسانى» نيز
اين نظر را
قبول دارد;
2. مرحوم
«شيخ انصارى» و
پيروان او
اعتقاد دارند
تجرى حرام
نبوده و موجب
استحقاق عقاب
نمى گردد و
فقط بر قبح
فاعلى دلالت
داشته و موجب
استحقاق
سرزنش و مذمت
متجرى مى شود;
[3]مرحوم
«صاحب فصول» بر
اين باور است
كه تجرى حرام
بوده و سبب
استحقاق
عقوبت مى
گردد، مگر در
جايى كه مكلف
به تحريم آن
چه كه واجب
توصلى است،
اعتقاد داشته
و آن را انجام
دهد
محمدى،
على، شرح
رسائل، ج 1، ص 28.
نائينى،
محمد حسين،
فوائد
الاصول، ج 3، ص 41.
جزايرى،
محمدجعفر،
منتهى
الدراية فى
توضيح الكفاية،
ج 4، ص 39.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 94.
انصارى،
مرتضى بن محمد
امين، فرائد
الاصول، ج 1، ص
8و11.
صدر، محمد
باقر، بحوث فى
علم الاصول، ج
4، ص 36.
خمينى،
مصطفى،
تحريرات فى
الاصول، ج 4، ص 36.
خمينى، روح
الله، انوار
الهداية فى
التعليقة على
الكفاية، ج 1،
ص 46.
آملى،
ميرزاهاشم،
مجمع الافكار
و مطرح الانظار،
ج 3، ص 27.
حيدرى، على
نقى، اصول الاستنباط،
ص 180..
قبح
فاعلى
بد سرشتى
فاعل تجرّى يا
معصيت به دليل
مخالفت اعتقادى
با حكم شرعى
قبح فاعلى،
مقابل قبح
فعلى، و به
معناى بد سرشت
بودن و وجود
سيرت زشت و
صفت رذيله در
فاعل تجرّى و
يا معصيت است
كه سبب اظهار
جرأت و مخالفت
اعتقادى (در
تجرّى) و عملى
(در معصيت) با
فرامين مولا
مى گردد.
اصوليون در
اين كه تجرى و
معصيت از قبح
فاعلى و سوء
سيرت فاعل
آنها حكايت مى
نمايد،
اختلافى
ندارند، هر
چند درباره
اين كه در
تجرى، قبح فعلى
نيز وجود دارد
يا نه اختلاف
دارند.
نكته:
عنوان قبح،
گاه صفت فعل و
گاه صفت فاعل
است. در قبح
فاعلى، قبح
صفت براى خود
فاعل است.