responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 574

زيرا انتقال عرض را محال مى داند; اما اين دقت عقلى، ميزان تشخيص مفاهيم و تطبيق آنها بر مصاديقشان نمى باشد.

فاضل لنكرانى، محمد، سيرى كامل در اصول فقه، ج 15، ص 208.

خمينى، روح الله، الرسائل، ج 1، ص (288-227).

صدر، محمد باقر، بحوث فى علم الاصول، ج 6، ص 193.

عرف فاسد

عرف مخالف با احكام شرع

عرف فاسد، مقابل عرف صحيح بوده و عبارت است از روش گفتارى يا كردارى رايج ميان مردم كه با احكام شرع مخالفت داشته و موجب از بين رفتن مصلحتى و يا به وجود آمدن مفسده اى مى گردد.

به بيان ديگر، عرفى كه در ميان گروه نسبتاً زيادى از مردم، متعارف و متداول گشته و با قانون شرع سازگارى نداشته باشد، و چه بسا موجب حرام شدن حلال و يا حلال شدن حرام گردد، عرف فاسد ناميده مى شود، مثل تداول برخى از عقود و معاملات ربوى در ميان مردم، يا بازى كردن با گونه هايى از آلات قمار و يا مصرف بعضى از چيزهاى ممنوع.

طباطبايى حكيم، محمد تقى، الاصول العامة للفقه المقارن، ص 421.

بحرالعلوم، محمد، الاجتهاد اصوله و احكامه، ص 85.

خلاف، عبدالوهاب، علم اصول الفقه و خلاصة التشريع الاسلامى، ص 89.

موسى، كامل، المدخل الى التشريع الاسلامى، ص 219.

فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، ص 221.

زحيلى، وهبه، اصول الفقه الاسلامى، ج 2، ص 830.

زحيلى، وهبه، الوجيز فى اصول الفقه، ص 98.

منصورى، خليل رضا، نظرية العرف و دورها فى عملية الاستنباط، ص 58.

جناتى، محمد ابراهيم، منابع اجتهاد (از ديدگاه مذاهب اسلامى)، ص 396.

عرف فقه

شيوه مستمرّ ميان فقها

عرف فقها، عبارت است از روش مستمر عملى يا قولى مرسوم ميان فقها، مثل اين كه فقها براى تعديل يا جرح راويان احاديث، به طور مستمر به كتاب هاى رجالى رجوع مى نمايند.

محمدى، على، شرح رسائل، ج 1، ص (286-285).

منصورى، خليل رضا، نظرية العرف و دورها فى عملية الاستنباط، ص 54.

صدر، محمد باقر، دروس فى علم الاصول، ج 1، ص 57.

عرف قولى

شيوع استعمال لفظ نزد مردم در معنايى غير از معناى لغوى

عرف قولى، مقابل عرف عملى، و به معناى مرسوم بودن استعمال لفظ در معنايى غير از معناى لغوى آن در نزد افراد يك جامعه است.

از خواص عرف قولى اين است كه مردم از شنيدن آن لفظ، معناى عرفى به ذهنشان تبادر مى نمايد، مثل آن كه نزد عرف اهل عراق كلمه «ولد» به فرزند پسر اطلاق مى شود نه دختر، در حالى كه در لغت براى هر دو معنا وضع شده است و يا مثل اطلاق لفظ «گوشت» بر گوشت گوسفند و عدم اطلاق آن بر گوشت ماهى نزد عرف، و يا اطلاق لفظ «دابّه» بر اسب، در حالى كه در لغت شامل الاغ، قاطر و غيره مى شود.

زحيلى، وهبه، اصول الفقه الاسلامى، ج 2، ص 828.

زحيلى، وهبه، الوجيز فى اصول الفقه، ص 97.

ولايى، عيسى، فرهنگ تشريحى اصطلاحات اصول، ص 244و248.

محمدى، ابوالحسن، مبانى استنباط حقوق اسلامى يا اصول فقه، ص 257.

طباطبايى حكيم، محمد تقى، الاصول العامة للفقه المقارن، ص 421.

منصورى، خليل رضا، نظرية العرف و دورها فى عملية الاستنباط، ص 52 و 56.

بحرالعلوم، محمد، الاجتهاد اصوله و احكامه، ص 84.

فيض، عليرضا، مبادى فقه و اصول، ص 220.

نمله، عبدالكريم بن على بن محمد، المهذب فى علم اصول الفقه المقارن، ج3، ص 1021.

عرف لفظى

ر.ك: عرف قولى

عرف متأخر

عرف حادث بعد از واقعه مورد استناد

عرف متأخّر، عرفى است كه بعد از حادثه مورد استناد به وجود مى آيد; به بيان ديگر، از آن جا كه عادت مردم با پيشرفت و تكامل جامعه دگرگون مى شود و در هر زمان و مكانى بسته به شرايط آن، تغيير مى كند، ممكن است عرفى در زمانى به وجود آيد و در زمان ديگر، عرف ديگرى جاى گزين آن گردد. حال اگر اقرار و يا دعوايى رخ دهد و عرفى در رابطه با آن در زمان بعد پديد آيد، به اين معنا كه عرف در زمان بروز دعوا وجود نداشته بلكه پس از آن به وجود بيايد، به آن، عرف متأخّر مى گويند و اين عرف نمى تواند بر دعوا يا اقرار حاكم بوده باشد بلكه آن چه بايد پيروى شود عرف زمان بروز منشأ دعوا و اقرار است.

منصورى، خليل رضا، نظرية العرف و دورها فى عملية الاستنباط، ص 56.

عرف متشرعه

عرف رايج ميان اهل شريعت خاص

عرف متشرعه، به معناى روش كردارى يا گفتارى رايج و مستمر كسانى است كه شريعت معينى (اسلام) را پذيرفته اند. اين روش در جايى قابل استناد است كه اهل شرع پيوسته فعل يا لفظ معينى را از اين نظر كه اهل شرع هستند به كار ببرند.

نكته:

عرف متشرعه، به طور يقين عرف زمان امام باقر(عليه السلام) و امام

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 574
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست