شدن معنايى
براى يك لفظ
كه غير از
معناى لغوى آن
است، و يا رسم
شدن پرداخت
بخشى از مهريه
هنگام عقد، و
يا هديه دادن
لباس و زيور
آلات به خانم
ها در دوران
نامزدى.
طباطبايى
حكيم، محمد
تقى، الاصول
العامة للفقه
المقارن، ص 421.
فيض،
عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 220و222.
جناتى،
محمد ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب اسلامى)،
ص 369.
زحيلى،
وهبه، الوجيز
فى اصول
الفقه، ص 98.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
2، ص 830.
موسى،
كامل، المدخل
الى التشريع
الاسلامى، ص 219.
بحرالعلوم،
محمد،
الاجتهاد
اصوله و
احكامه، ص 85.
خلاف،
عبدالوهاب، علم
اصول الفقه و
خلاصة
التشريع
الاسلامى، ص 89.
عرف عام
شيوه مستمر
ميان عموم
مردم
عرف عام، به
معناى روش
شايع و مستمر
گفتارى يا
كردارى در بين
عموم يا بيشتر
مردم است;
بنابراين،
عرف عام به
صنف خاص و
مكان خاصى
تعلق ندارد
بلكه بيشتر
مردم، با وجود
تفاوت در سطوح
زندگى، در آن
شريك اند،
مثل: رجوع
جاهل به متخصص
و عالم.
طباطبايى
حكيم، محمد
تقى، الاصول
العامة للفقه
المقارن، ص 420.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
2، ص 829.
نمله،
عبدالكريم بن
على بن محمد،
المهذب فى علم
اصول الفقه
المقارن، ج3،
ص1020.
ابو زهره،
محمد، اصول
الفقه، ص 256.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 248.
فيض،
عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 221 و 205.
بحرالعلوم،
محمد،
الاجتهاد
اصوله و
احكامه، ص 84.
منصورى،
خليل رضا،
نظرية العرف و
دورها فى عملية
الاستنباط، ص
55.
سويدى،
محمد امين،
تسهيل الحصول
على قواعد
الاصول، ص 246.
مجاهد،
محمد بن على،
مفاتيح
الاصول، ص 39.
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص 395.
عرف
عملى
شيوه مستمر
كردارى ميان
مردم يا گروه
خاص
عرف عملى،
به معناى روش
و شيوه عملى
مستمر است كه
در ميان تمام
يا بيشتر
افراد جامعه
يا گروه خاصى
مرسوم مى
باشد، مثل
شيوع بيع
معاطاتى (بيع
بدون صيغه) و
يا رفتن به
حمام عمومى
بدون تعيين
مدت خاص.
زحيلى،
وهبه، اصول
الفقه
الاسلامى، ج
2، ص 828.
جعفرى
لنگرودى،
محمد جعفر،
مقدمه عمومى
علم حقوق، ص 52.
نمله،
عبدالكريم بن
على بن محمد،
المهذب فى علم
اصول الفقه
المقارن، ج3،
ص1021.
بحرالعلوم،
محمد،
الاجتهاد
اصوله و
احكامه، ص 84.
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص 252 و
257.
زحيلى،
وهبه، الوجيز
فى اصول
الفقه، ص 97.
خلاف،
عبدالوهاب،
علم اصول
الفقه و خلاصة
التشريع
الاسلامى، ص 89.
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص 396.
منصورى،
خليل رضا،
نظرية العرف و
دورها فى عملية
الاستنباط، ص
53 و 56.
ولايى،
عيسى، فرهنگ
تشريحى
اصطلاحات
اصول، ص 244 و 248.
فيض،
عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص (221-220).
طباطبايى
حكيم، محمد تقى،
الاصول
العامة للفقه
المقارن، ص 421.
عرف
غالب
شيوه مستمر
ميان بيشتر
مردم
عرف غالب،
به روش شايع و
مستمر بيشتر
ساكنان يك
ناحيه يا كشور
خاص مى گويند;
به بيان ديگر،
اگر گفتار يا
كردارى، روش
غالب مردم يك
ناحيه يا
كشورى خاص
باشد و فقط در
موارد نادر،
بعضى از افراد
به آن عمل
نكنند، به آن
عرف غالب گفته
مى شود.
نيز ر.ك: عرف
مطرد.
منصورى،
خليل رضا،
نظرية العرف و
دورها فى عملية
الاستنباط، ص
57 و 155.
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص 393.
عرف غير
مسامح
موارد غير
قابل تسامح از
نظر عرف
عرف غير
مسامح، مقابل
عرف مسامح
بوده و به
عرفى گفته مى
شود كه با نظر
دقيق به مسايل
نگاه كرده و مسايل
كوچك از ديد
او پنهان نمى
ماند، هر چند كه
دقت هاى عقلى
را نيز به كار
نمى گيرد.
در نظر
مسامحى، بناى
عرف بر
مسامحه،
نديدن و به حساب
نياوردن
مسايل كوچك و
كم اهميت است
و خود نيز به
اين مسامحه
توجه دارد;
براى مثال، در
يك خروار گندم
مقدارى
ناخالصى (خاك
و كاه) وجود دارد،
ولى عرف مى
گويد: اين، يك
خروار گندم است;
اما در وزن
كردن طلا و
زعفران، عرف
نظر دقيق و
غير مسامحى
دارد، هر چند
دقت هاى عقلى
ندارد.
ملاك تشخيص
مفاهيم و
تطبيق آنها بر
مصاديق، عرف
غير مسامح است
كه نظرى دقيق
دارد، و اين
عرف است كه در
مقابل عقل
قرار مى گيرد;
براى مثال،
جهت تشخيص اين
كه قطره خونى
كه بر روى
لباسى افتاده،
بعد از تطهير
نيز به آن خون
اطلاق مى شود
يا نه، عرف
دقيق و غير
مسامح مى
گويد: اين،
رنگِ خون است
و خونى در لباس
وجود ندارد و
به همين سبب،
حكم مى كند كه
نماز خواندن
در آن لباس
صحيح است; اما
عقل مى گويد:
وجود رنگ خون،
نشانه بودن
خون است،