responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 455

رشتى، حبيب الله بن محمد على، بدايع الافكار، ص 234.

نائينى، محمد حسين، اجود التقريرات، ج 1، ص 322.

خمينى، روح الله، انوار الهداية فى التعليقة على الكفاية، ج 2، ص 376.

مكارم شيرازى، ناصر، انوار الاصول، ج 3، ص 232.

خطاب واقعى

خطاب بيان كننده تكليف واقعى

خطاب واقعى، مقابل خطاب ظاهرى بوده و به خطابى گفته مى شود كه دربردارنده و بيان كننده تكليف و حكم واقعى است، به گونه اى كه آن تكليف را بر مكلف منجز نموده و وظيفه اولى او را روشن مى سازد، مانند خطاب «صل».

مكارم شيرازى، ناصر، انوار الاصول، ج 3، ص 232.

بروجردى، حسين، نهاية الاصول، ص 134.

صدر، محمد باقر، بحوث فى علم الاصول، ج 4، ص 200.

خفى

ر.ك: لفظ خفى

خلاف اَولى

ترك عمل راجح و انجام عمل مرجوح

خلاف اولى، به معناى انجام فعل مرجوح و ترك عمل راجح در جايى است كه هر دو فعل داراى رجحان بوده و انجام هر دو در توان مكلف مى باشد.

توضيح:

طبق نظر مشهور اصولى ها، احكام تكليفى به پنج دسته تقسيم مى شود:

وجوب; ندب; حرمت; كراهت; اباحه.

اما گروهى به اين تقسيم اشكال هايى گرفته اند، از جمله اين كه:


[1]در چنين تقسيمى كراهت به معناى حكمى است كه در انجام آن هيچ رجحانى نيست بلكه ترك آن رجحان دارد، هر چند مانعى براى انجام فعل نيز وجود ندارد

[2]اين تقسيم، عبادت هاى مكروه را در بر نمى گيرد، زيرا به جا آوردن آنها رجحان دارد و به همين دليل برخى گفته اند كراهت در عبادت به معناى نقصان ثواب است نه كراهت اصطلاحى

در پاسخ، گفته شده است: احكام تكليفى بر شش قسم است و ششمين آن «خلاف اولى» مى باشد كه شامل عبادت هاى مكروه نيز مى شود، زيرا انجام عبادت مكروه مانند نماز خواندن در حمام رجحان دارد، هر چند رجحان آن نسبت به انجام عبادت در محلى ديگر كه مكروه نباشد مانند مسجد يا منزل كمتر است.

شهيدثانى، زين الدين بن على، تمهيد القواعد، ص (35-34).

داعى وضع

ر.ك: فايده وضع

«د»

 

دالّ

شىء دلالت كننده بر شىء ديگر

واژه «دالّ» در لغت، اسم فاعل از ريشه «دلل» و به معناى راهنمايى كننده است و در اصطلاح، به چيزى گفته مى شود كه علم به آن سبب علم به چيز ديگر مى گردد، چه لفظ باشد چه طبع و چه عقل، مانند: دود كه دالّ بر وجود آتش است.

در كتاب «المنطق» آمده است:

«كل شىء اذا علمت بوجوده، فينتقل ذهنك منه الى وجود شىء آخر نسميه دالاًّ»[1]


[1]مظفر، محمد رضا، المنطق، ص 36

قطب الدين رازى، محمد بن محمد، تحريرالقواعدالمنطقيه فى شرح رسالة الشمسيه، ص 28.

خوانسارى، محمد، منطق صورى، جزء 1، ص 57.

نصيرالدين طوسى، محمد بن محمد، اساس الاقتباس، ص 62.

شهابى، محمود، رهبرخرد، ص 17.

دعا

ر.ك: استدعاء

دفع

منع از وجود شىء داراى مقتضى

دفع، در مقابل رفع بوده و هر دو در جايى استعمال مى شود كه مقتضى وجود شىء فراهم باشد، به گونه اى كه اگر رفع و يا دفع نمى بود، آن شىء در ظرف مناسب خود (عالم عين يا عالم اعتبار) موجود مى شد، اما دفع غالباً در جايى استعمال مى شود كه مقتضى وجود شىء تحقق دارد، ولى شىء هنوز موجود نشده است. دفع در اين حالت از تأثير مقتضى براى ايجاد شىء مانع مى گردد; ولى رفع در جايى استعمال مى شود كه شيئى وجود يافته و مقتضى استمرار وجود نيز در آن هست، ولى رفع، از استمرار وجود آن مانع مى گردد.

نائينى، محمد حسين، فوائد الاصول، ج 1، 2، ص (337-336).

عراقى، ضياء الدين، منهاج الاصول، ج 4، ص 38.

مغنيه، محمد جواد، علم اصول الفقه فى ثوبه الجديد، ص 260.

نائينى، محمد حسين، اجود التقريرات، ج 2، ص 170.

انصارى، مرتضى بن محمد امين، فرائد الاصول، ج 1، ص 322.

مشكينى، على، تحرير المعالم، ص 71.

فاضل لنكرانى، محمد، سيرى كامل در اصول فقه، ج 11، ص (50-43).

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 455
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست