وجود دارد;
برخى، مانند
مرحوم «آخوند
خراسانى»
اعتقاد دارند
«نسخ» به حسب
ظاهر و مقام
اثبات، رفع و
برداشتن يك
حكم ثابت است،
به گونه اى كه اگر
دليل ناسخ
مانع نمى شد،
دليل اول
اقتضاى ثبات و
استمرار داشت;
اما در حقيقت
و به حسب مقام
ثبوت، «نسخ»
دفع حكم است
نه رفع آن;
يعنى دليل اول
ديگر بيش از
اين زمان،
اقتضاى ثبوت و
استمرار
نداشت.
اين عده
اعتقاد دارند
نسخ در حقيقت،
نوعى از تخصيص
است، هر چند
تخصيص در مورد
افراد و نسخ در
مورد ازمان مى
باشد.
بنابراين،
معناى نسخ اين
است كه حكمى
در شرع ثابت
بوده و مكلف
به حسب ظاهر و
اطلاق دليل
آن، تصور مى
كرده كه اين
حكم استمرار
دارد، اما در
اين جا دو
مطلب وجود
دارد:
1. مولا
با دليل ناسخ،
آن چه را كه
مورد تخيل و
اعتقاد مكلف
بوده ابطال و
آن اطلاق
زمانى را مقيد
نموده است;
[2]اگر
كسى به مولا
اشكال كند كه
چرا از روز
اول اين مسئله
را بيان نكردى،
در جواب مى
گويد: مصلحت
اقتضا نمى كرد
از روز اول
بگويم كه حكم
مثلا فقط تا
ده سال ثابت
است; يعنى
مصلحت در اين
بود كه در
مقام بيان حكم
نيز، آن را به
صورت اطلاق
استمرارى
مطرح كنم
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 8، ص 259 و 541.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 3، ص 512.
سبحانى
تبريزى،
جعفر، الموجز
فى اصول الفقه،
ج 2،1، ص 214.
جزايرى،
محمدجعفر،
منتهى
الدراية فى
توضيح الكفاية،
ج 3، ص 659.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص 268.
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 278.
فيض، عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 252.
محقق حلى،
جعفر بن حسن،
معارج
الاصول، ص 161.
جناتى،
محمد
ابراهيم،
منابع اجتهاد
(از ديدگاه
مذاهب
اسلامى)، ص 56.
حيدر، محمد
صنقور على،
المعجم
الاصولى، ص 929.
حقيقت
وضع
اقوال
پيرامون
چيستى وضع
درباره
چگونگى دلالت
الفاظ بر
معانى،
اختلاف وجود
دارد; برخى
اين دلالت را
ذاتى و برخى
ديگر آن را
غير ذاتى
(عارضى) و ناشى
از وضع واضع
دانسته اند.
كسانى كه
اين رابطه را
ناشى از وضع
دانسته اند،
در حقيقت وضع
اختلاف نموده
اند:
1. برخى
حقيقت وضع را
از مقوله جعل
و قرارداد واضع
دانسته اند;
يعنى واضع اين
كلمه را در
مقابل آن
معناى خاص
قرار داده و
بين آنها
رابطه
قراردادى
ايجاد نموده
است; (جعل
اللفظ فى
مقابل المعنى
و تعيينه
للدلالة عليه).
[2]جمعى
مانند مرحوم
«آخوند
خراسانى» آن
را از مقوله
اختصاص لفظ به
معنا دانسته
اند; به اين معنا
كه يك ارتباط
خاص بين لفظ و
معنا وجود
دارد كه يا
ناشى از تخصيص
تعيين لفظ
براى معنا از
سوى واضع خاص
است و يا ناشى
از تخصص تعين
لفظ در معناى
خاص بر اثر
كثرت استعمال;
اين نظريه،
نظريه قبلى را
در بر مى گيرد و
عام تر از آن
است
[3]عده
اى وضع را
نوعى
«استيناس» انس
ذهنى كه بين لفظ
و معنا به
وجود آمده
دانسته اند،
به گونه اى كه
ذهن با شنيدن
لفظ به معنا
انتقال پيدا
مى كند
[4]برخى
هم چون مرحوم
«محقق خويى»
وضع را نوعى
التزام و تعهد
از سوى اهل
لغت دانسته
اند; به اين معنا
كه هر گاه
بخواهند
معناى خاصى را
اراده كنند
اين لفظ خاص
را به كار مى
برند
[5]گروهى
ميان حقيقت
«وضع تعيينى» و
«وضع تعينى» فرق
گذاشته و
حقيقت وضع
تعيينى را جعل
قرار دادن لفظ
در مقابل معنا
در عالم
اعتبار و
حقيقت وضع
تعينى را انس
ذهنىِ ناشى از
كثرت استعمال
لفظ در معنا و
سماع آن
دانسته اند
سبحانى
تبريزى،
جعفر، الموجز
فى اصول الفقه،
ج 2،1، ص 16.
فاضل
لنكرانى،
محمد، كفاية
الاصول، ج 1، ص 43.
فاضل
لنكرانى،
محمد، سيرى
كامل در اصول
فقه، ج 1، ص (273-228).
آخوند
خراسانى،
محمد كاظم بن
حسين، كفاية
الاصول، ص 24.
مكارم
شيرازى،
ناصر، انوار
الاصول، ج 1، ص 33.
صدر، محمد
باقر، دروس فى
علم الاصول، ج
1، ص 83.
خويى،
ابوالقاسم،
محاضرات فى
اصول الفقه، ج
1، ص 38.
حقيقت وضعى
ر.ك: حقيقت
لغوى
حقيقت و
مجاز
مباحث
پيرامون شكل
هاى استعمال
لفظ در معنا
استعمال
لفظ در معناى
موضوع له را
«حقيقت»، و استعمال
آن را در غير
معناى موضوع
له با قرينه،
«مجاز» مى گويند;
براى مثال،
استعمال لفظ
«اسد» در معناى
«حيوان درنده
خاص»، حقيقت و
استعمال آن با
قرينه در معناى
«مرد شجاع»،
مجاز است.
نيز ر.ك:
حقيقت; مجاز.
مظفر، محمد
رضا، اصول
الفقه، ج 1، ص 27.
اسنوى، عبد
الرحيم بن
حسن، التمهيد
فى تخريج الفروع
على الاصول، ص
185.
فيض، عليرضا،
مبادى فقه و
اصول، ص 83.
محمدى،
ابوالحسن،
مبانى
استنباط حقوق
اسلامى يا
اصول فقه، ص 29.
مشكينى،
على،
اصطلاحات
الاصول، ص (118-117).
مشكينى،
على، تحرير
المعالم، ص 24.
فاضل تونى،
عبد الله بن
محمد،
الوافية فى
اصول الفقه، ص
59.