responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 158

حكم داده اند; ولى بزرگان ديگرى «مانند مرحوم «شيخ انصارى» در رسائل و «محقق نايينى» در فوائد الاصول، به عدم آن حكم داده اند[1]

نكته دوم:

در اين كه آيا به ترك واجب غيرى نيز هم چون ترك واجب نفسى عقوبت تعلق مى گيرد يا نه، اختلاف است[2]


[1]فاضل لنكرانى، محمد، سيرى كامل در اصول فقه، ج 9، ص 318

[2]طباطبايى قمى، تقى، آراؤنا فى اصول الفقه، ج 1، ص 158

انصارى، مرتضى بن محمد امين، فرائد الاصول، ج 1، ص 12.

آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الاصول، ص 298و138.

رشتى، حبيب الله بن محمد على، بدايع الافكار، ص (332-329).

حكيم، محمد سعيد، المحكم فى اصول الفقه، ج 2، ص 255.

فاضل لنكرانى، محمد، سيرى كامل در اصول فقه، ج 9، ص 332.

استحقاق عقلى ثواب

حكم عقل به شايستگى شخص براى دريافت پاداش، به سبب التزام به اوامر و نواهى

استحقاق عقلى ثواب به معناى حكم عقل است به اين كه شخص مطيع مولا كه اوامر او را اجرا و نواهى او را ترك مى كند، از جانب مولا سزاوار دريافت ثواب و احترام بوده و عقاب او قبيح مى باشد; به اين بيان كه: مولايى كه عبد را به انجام امر داراى مشقت و رنج، مكلف نموده، بايد در مقابل، به او نفعى برساند، زيرا اگر اصلا از اين امر و تكليف، غرضى نداشته باشد، مرتكب عبث شده كه چنين امرى از حكيم صادر نمى شود و اگر غرض وى اضرار به مكلف باشد، اين نيز ظلم بوده و از ساحت كبريايى او به دور است; بنابراين تنها غرض باقى مانده، نفع رساندن به مكلف مى باشد.

رشتى، حبيب الله بن محمد على، بدايع الافكار، ص (330-329).

مشكينى، على، تحرير المعالم، ص (146-145).

استحقاق عقوبت

ر.ك: استحقاق عقاب

استحقاق مدح

شايستگى براى ستايش، به سبب انجام حسنات و ترك قبايح

استحقاق مدح به معناى حكم عقل و عقلا به شايستگى شخص براى مدح مى باشد; يعنى شخص شايستگى آن را دارد كه درباره او سخن دلالت كننده بر بزرگى و رفعت مقام او، گفته شود.

سبب استحقاق مدح، به جا آوردن واجبات و مستحبات و اجتناب از قبايح و امور ناپسند در نزد عقل و عقلا مى باشد; بنابراين، مطيع به سبب حسن فعلى و حسن فاعلى و «منقاد» به سبب حسن فاعلى سزاوار مدح مى باشند.

برخى معتقدند استحقاق مدح عين استحقاق ثواب يا ملازم آن است[1]


[1]مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، ص 228

حكيم، محمد سعيد، المحكم فى اصول الفقه، ج 2، ص (169-167).

مشكينى، على، تحرير المعالم، ص (146-145).

رشتى، حبيب الله بن محمد على، بدايع الافكار، ص (332-329).

استخدام

ذكر لفظ عام و اراده بعض افراد عام از ضميرِ رجوع كننده به آن

استخدام آن است كه از مرجع ضمير، يك معنا و از خود ضمير، معناى ديگرى اراده شود; به بيان ديگر، استخدام در جايى است كه در كلام، عامى ذكر و به دنبال آن ضميرى به صورت متصل يا منفصل آورده شود كه طبق قرائن خاص، اين ضمير به بعضى از افراد عام برگردد، نه به همه افراد عام; براى مثال، در آيه شريفه: (وَ الْمُطَلَّقاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاثَةَ قُرُوء... وَ بُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ)...; «و زنان طلاق داده شده، بايد مدت سه پاكى انتظار كشند،... و شوهرانشان اگر سر آشتى دارند، به باز آوردن آنان در اين (مدت) سزاوار ترند..»[1]، از يك سو لفظ «المطلقات» عام است و شامل «رجعيات» و «باينات» مى شود و از سوى ديگر، اجماع قائم شده بر اين كه ضمير «هن» در «بعولتهن»، تنها به مطلقات رجعيه، بر مى گردد نه به همه مطلقات، اعم از رجعيه و باين.

در اين مورد كه آيا عود ضمير به بعضى از افراد عام، موجب تخصيص عام قبلى مى شود يا نه، ميان علما اختلاف است.


[1]بقرة (2)، آيه 228

آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الاصول، ص 271.

مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، ص 155.

استدعاء

درخواست از شخص يا مقام بالاتر

به طلب و درخواست چيزى از كسى كه رتبه و مقام بالاترى از درخواست كننده دارد، استدعا يا دعا مى گويند.

برخى عدم استعلا را در طلب استدعايى شرط دانسته اند و در جايى كه اين درخواست به طريق استعلا صورت گرفته است، هر چند طلب دانى از عالى باشد، آن را «استدعا» ندانسته اند بلكه به آن «امر» گفته اند.

برخى معتقدند صيغه امر بر طلب فعل دلالت مى كند و ميان وجوب، ندب، استدعا و التماس، مشترك معنوى مى باشد، ولى وجوب، فرد اكمل افراد طلب، و استدعا اضعف افراد آن مى باشد.

حيدرى، على نقى، اصول الاستنباط، ص 79.

آخوند خراسانى، محمد كاظم بن حسين، كفاية الاصول، ص 83.

مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج 1، ص (69-68).

نام کتاب : فرهنگ نامه اصول فقه نویسنده : مرکز اطلاعات و منابع اسلامی    جلد : 1  صفحه : 158
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست