نام کتاب : منطق نوين مشتمل بر اللمعات المشرقيه فى الفنون المنطقيه نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 668
3- شبيه علت را علت پنداشتن
(1096)بعضى مثال و صورت چيزيرا كه علت است بجاى خود علت قرار
دادهاند. مانند بعضى از كسانيكه وجود ذهنى را انكار نموده و گفتهاند: اگر ماهيت
در ذهن يافت شود بايستى خاصيت آنرا داشته باشد؛ و آتش ذهنى سوزاننده باشد.
4- جزء علت
خارجى را علت گرفتن
(1097)گاهى جزء علت تمام علت تصور ميشود، چنانكه ممكن است گفته
شود: فلانى زنده است؛ و هركسى زنده باشد بينا و شنوا خواهد بود. نتيجه ميدهد كه فلانى
بينا و شنوا ميباشد.
در اين استدلال جزء علت را بجاى علت آوردهاند، زيرا زندگى تنها علت
بينائى و شنوائى نيست بلكه حيات با صحت آلات بدنى رويهم علت بينائى و شنوائى
ميباشند[1]
مثال ديگر، گفتهاند: اگر جسم سنگين معينى را هزار نفر در مسافت
معينى مىبرند يك نفر ميتواند آن جسم را يك هزارم آن مسافت ببرد؛ نتيجه اين
استدلال غلط است زيرا يك نفر چنين جسمى را ممكن است نتواند از جا بردارد.[2]اين استدلال به اين جهت باطل است كه جزء
علت را علت تصور نموده و بجاى آن آوردهاند.
5- چيزيرا كه
علت حكم نيست واسطه براى اثبات حكم قرار دادن (يا برهان دور)
(1098)واسطه حكم بايستى قطعى و از نتيجه جلىتر باشد و
(1 و 2) شرح حكمت الاشراق ص 150
نام کتاب : منطق نوين مشتمل بر اللمعات المشرقيه فى الفنون المنطقيه نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 668