انحلال نمى‌يابد (166- 167). قسم دوم يا بطور لزوم بهم‌پيوستگى دارند و يا بعناد (179) و براى هريك از اقسام سه‌گانه حالت ايجاب و سلب است و آندو كيفيت نسبت‌اند (199) اجزاى قضاياى شرطيه صادقه، گاهى كاذب ميباشند (198).

لمعه (2) موضوع حكم اگر شخص باشد آن قضيه شخصيه است‌

(203) و يا حكم بر طبيعت است بشرط آنكه تعين ذهنى يافته باشد و آن قضيه طبيعيه خواهد بود (202) و اگر طبيعت بدون شرط مورد حكم باشد. قضيه مهمله است‌ (201) و اگر موضوع حكم همه افراد يا بعض افراد باشد محصوره كليه يا جزئيه. موجبه يا سالبه خواهد بود (204 الى 208).

لفظيكه كميّت افراد را بيان ميكند سور است‌ (209) و عدد سور براى چهار قسم قضيه‌ايكه ذكر شد چهار است‌ (210).

لمعه (3) موجبه بودن قضيه اقتضا دارد كه موضوع قضيه وجود داشته باشد.

زيرا براى معدوم چيزى ثابت نميگردد (211- 214).

موضوع قضيه يا حقيقتا وجود دارد همچنانكه در قضاياى خارجيه است‌ (219- 221) و يا بفرض موجود است آنچنانكه در قضاياى حقيقيه است‌ (223) و يا موضوع در ذهن وجود دارد بطوريكه در قضاياى ذهنيه است‌ (222) و بهمين جهت موجبه بحسب موضوع از سالبه‌