نام کتاب : منطق نوين مشتمل بر اللمعات المشرقيه فى الفنون المنطقيه نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 323
براى موضوع فى الجمله ثابت است و ثبوت آن ضرورت ذاتى ندارد.
مثل هرانسانى در يكى از زمانها نفسكش است نه بطور ضرورت و معنى نه
بطور ضرورت آنستكه نفس كشيدن بحسب ذات براى انسان ضرورى نبوده و سلبش محال نيست.
مثال ديگر: هر انسانى در يكى از زمانها خندان نيست نه بطور ضرورت و
معنى نه بطور ضرورت آنستكه عدم خنده براى انسان ضرورى نبوده و خنده برايش ممكن
است.
(هفتم) ممكنه خاصه
(370)مركب است از دو ممكنه عامه يكى موجبه و ديگرى سالبه. مفادش
حكم بضرورى نبودن طرف ثبوت و طرف سلب است و ميرساند كه ثبوت و سلب محمول هيچيك
ممتنع نميباشند. مثل هر انسانى ممكن است نويسنده باشد يا نباشد. نه ثبوت آن ضرورى
و نه سلبش ممتنع است.
تقسيم ديگر جهات قضايا (بطريقه قدما)
(371)لفظ امكان در اصل براى سلب امتناع نهاده شده و در عرف عام
بچيزى ممكن ميگويند كه وقوع آن ممتنع نباشد.
(372)ممكن باين معنى
بر واجب و چيزيكه نه واجب و نه ممتنع است گفته ميشود و فقط بر ممتنع گفته نميشود.
(373)اگر لفظ ممكن
را در طرف سلب بكار بريم باين معنى ميباشد كه عدم چيزى ممتنع نبوده و تنها شامل
ممتنع و چيزيكه نه واجب و نه ممتنع است ميشود ليكن شامل واجب نميگردد.
نام کتاب : منطق نوين مشتمل بر اللمعات المشرقيه فى الفنون المنطقيه نویسنده : الملا صدرا جلد : 1 صفحه : 323