معنى محتاج است به ارتفاع بصيرت قلب از حدّ علم اليقين به عين
اليقين.
و اگر كسى گويد: كه اين قول به انقلاب حقيقت است، و آن ممتنع است.
مىگوييم: كه انقلاب شيء آن است كه ماهيّت شىء من حيث هي هي منقلب
گردد به ماهيّت شىء ديگر به حسب معنى و مفهوم. و اين ممتنع است، زيرا كه ماهيّت
من حيث هي ليست إلّا هي. و همچنين ممتنع است انقلاب وجود ماهيّتى به وجود ماهيّت
ديگر بدون مادّه مشتركه كه صور بر آن متبدّل گردد به حسب انفعالاتى كه بر آن وارد
مىآيد. و همچنين ممتنع است انقلاب حقيقت بسيطه به حقيقت بسيطه ديگر.
امّا اشتداد وجود در كمال و استكمال صورت جوهريّه در ذات تا آنكه
منعوت به اوصاف ذاتيّه گردد كه در اوّل به آن متّصف نبوده است ممتنع نيست، زيرا كه
وجود متقدّم بر ماهيّت داخل است و ماهيّات تابع وجودند. آيا نمىبينى صور طبيعيّه
را كه كامل و شديد مىگردد تا آنكه از مادّه مجرّد مىشود، به صورت عقليّه موجوده
در عالم عقلى بر وصف وحدت و تجرّد منقلب مىگردد. و همچنين حال نفوس بر عكس اين
باشد. يعنى در اوّل در عالم عقل شىء واحد و جوهر مبسوط متّحد عقلى بوده است و بعد
از آن متكثّر گرديد و نزول در اين عالم نمود، و به جهت ضعف تجوهرش شبيه به صور
طبيعيّه ساكنه در منازل سفليّه گرديد.
و در هيچ يك از اين دو امر انقلاب در حقيقت بر وجه مستحيل نيست. زيرا
كه براى اشياء نوعيّه و مفهومات محدوده، مثل انسان و فلك و ارض. [465] و امثال
آنها، انحاء وجود و اطوار كون هست، كه بعضى از آنها طبيعيّه و بعضى نفسيّه و بعضى
عقليّه و بعضى الهيّه اسمائيّه است، زيرا كه چون آسمان را تعقّل و تخيّل نمايد در
عقل او سماء عقليّه و در خيال او سماء خياليّه حاصل مىگردد. و اين دو صورت سماء
حقيقىاند نه مجازى، مثل سمائى كه در خارج موجود است. بلكه آن دو صورت به اسم سماء
سزاوارترند از سماء خارجى به اين اسم، زيرا كه آنچه در خارج موجود است مموّه است
به غواشي زايده و امور خارجه از ذات و اعدام و ظلمات و امور زايله سايله متجدّده.
و مثل اين است حالت هر نوعى از انواع طبيعت، پس همه آنها در قضاء اللّه بر وجه
مقدّس عقلى موجودند، پس مفسدهاى بر آنكه نفوس كه يكى از انواع طبيعيّهاند
كينونتى در عالم عقل بر نحو ديگر بوده