در معناى خودخواهى و
انحصارطلبى انسان مىفرمايد: «إِنَّ الْإِنْسانَ
خُلِقَ هَلُوعاً* إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً* وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ
مَنُوعاً»[3]
خرد و قانون
اگر درست دقت كنيم خواهيم
ديد قانونى كه بشر پيوسته در آرزوى آن است و مردم تنها و دسته دسته با نهاد
خدادادى لزوم چنان مقرراتى را كه سعادتشان را تأمين كند، درك مىكنند، همانا
قانونى است كه جهان بشريت را از آن جهت كه جهان بشرى است بى تبعيض و استثناء به
نيكبختى رسانيده در ميانشان كمال عمومى را برقرار سازد و بديهى است تاكنون در
دورههاى گوناگون زندگى بشر چنين قانونى كه تنظيم يافته عقل و خرد باشد، درك نشده
است و اگر چنين قانونى به حسب تكوين به عهده
[1] . افراد انسان حتى
سادهترين و بىفكرترين آنان به حسب طبع دوست دارد كه جهان انسانى وضعى داشته باشد
كه همه با آسايش و صلح و صفا زندگى كنند و از نظر فلسفى خواستن و ميل و رغبت و
اشتها اوصافى هستند اضافى وارتباطى و با دو طرف قائمند مانند خواهان و خواسته و
دوست دارنده و دوست داشته شده و روشن است اگر دوست داشتنى امكان نداشت دوست داشتن
آن معنا نداشت و بالاخره همه اينگونه به درك نقص بر مىگردد و اگر كمال امكان
نداشت نقص معنا نداشت
[2] . زخرف، آيه 32. ما
معيشت و زندگى مردم را در ميان شان قسمت نموديم (هر فرد متكفل بخشى از آناست) و
برخى از ايشان را برترى داديم تا بعضى از ايشان بعضى را تحت تسخير بياورند چنانكه
هر يك از كارگر و كارفرما با موقع اختصاصى خود ديگرى را مسخر دارد و همچنين رئيس
ومرئوس وموجر و مستأجر و خريدار و فروشنده
[3] . معارج، آيه 21.
انسان هلوع (حريص) آفريده شده وقتىكه به وى شر و ناگوارى مس كرد (رسيد) جزع، و
وقتىكه خيرى به او برسد، ديگران را منع مىكند
نام کتاب : شيعه در اسلام - ط جديد نویسنده : علامه طباطبایی جلد : 1 صفحه : 119