نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 522
بدان كه: در احاديث اهل
عصمت عليه السّلام كينونت سابقه براى صور اشياء، در عوالم «ذرّ» و موطن «عهد و
ميثاق» رسيده است، و اين، به نحو صرافت صور است كه دانستى و اختلاف، صورى است و
بس. و همه ماهيّات جزئيّه، به يك وجود علمى فعلى قدرى موجود بودند. اين است كه «أ
لست» را «بلى» گفتند كه از خود «وجود» نداشته باشد، و به وجودات متشتّته ماديّه كه
مضاف به خود مىكنند، هنوز موجود نبودند و به وجود علمى كه از صقع ربوبيّه بود،
اقرار آغازى، انجام پذيرفت: «لك الملك و لك الحمد، لا شريك لك» مىگفتند.
همين با شيئيّت ماهيّت- كه
يكى از معانى طينت است، و الله يعلم- متشيّئى بودند، به وجهى مانند صور علميّه تو
به اشياء علميّه تو، پيش از صدور از تو كه آن «وجود»، وجود آنها نيست و وجود علمى
توست، و وجود آن معمولات، وجودات متفرّقه است كه در موادّ و موضوعات خود دارند، و
هم چنين، كينونت سابقه براى ارواح هم رسيده، مثل: «خلق الارواح قبل الاجساد بألفى
عام» و امثال اين. و همين حديث شريف، بنابر آنكه مبرهن شد كه «نور» حقيقى، «وجود»
حقيقى است، خاصّه وجود حقيقى جمعى.
و بايد دانست كه: مراد
نيست كه ارواح جزئيّه، به صفت جزئيّت و اختلاف كينونت سابقه دارند، مانند ارواح
مفارقه به موت بدنها و به نحو اختلاف هستند و هر يك، از هويّتى است، غير هويّت
ديگرى، به اعتبار اكتساب هيئات نوريّه و ملكات حميده علميّه و عمليّه و مقابلات
اينها، چنانكه منطقيّين، «نفس ناطقه» را «كلّى متكثر الافراد الغير المجتمعة
الوجود بالفعل» شمردهاند، و سخن در كينونت سابقه بر بدن و قبل «دار الاعمال و
الاختلاط» است. پس نبودند ارواح، مگر به طور وحدت، اعنى: كينونت سابقه عقلى كلّى،
كينونت سابقه ارواح بود. چه «عقل» و «نفس» متباين نيست، بلكه تفاوت به «كمال» و
«نقص» دارند، نه اختلاف نوعى. و پيش محقّقين، «وجود» مقول بالتشكيك است، و به
تفصيل گذشت.
هداية: پس، چون اينها را بدانستى و گذشت كه: روحانيّت حضرت ختمى صلّى اللّه
عليه و آله عقل كلّى است، و روحانيّت حضرت امير المؤمنين على عليه السّلام «نفس
كليّه» است، بدانى كه
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 522