نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 314
وقوع» آن است، و همچنين به
اعتبار بلندى و پستى خود غايات، به حسب اصناف ثلاثه.
پس، «يقين» براى مقرّبين-
كه غايات افعال آنان تخلّق است به اخلاق الله و تحقّق است- و «ظنّ» براى مقلّدين
از اصحاب يمين، و «وهم»، براى اصحاب شمال كه داعى بر افعال آنها، امور سرابيّه و
دنيويّه داثرات زايلات بود، و حكايتشان مغيّا بود به غايات وهميّات.
ولى، همه جا تصوّر و
تصديقى كه منشأ فعل است، بايد «جزئى» باشد، هر چند غايات عقليّه و الهيّه منظور
باشد. چه، كلّى منشأ حركت جزئيّه نشود كه نسبتش به همه افرادش، على السّواست. مثلا
تصوّر حجّ كردن مطلق و اراده كليّه آن، موجب وقوع فردى از آن نشود. چه، [حج]
افراد لا تعدّ و لا تحصى دارد، به حسب رفتن اين زمان، و آن زمان. و «زمان» قابل
قسمت است، الى غير النّهايه، و [رفتن] از اين مكان، و از آن مكان. و اين هم مثل
آن[1] و به اين وضع، يا به آن وضع، و تخصيص
يكى به «وقوع»، تخصيص بلا مخصّص است و محال است.
پس، بايد كلّ افراد واقع
شود دفعة، يا كلّ واقع نشود. پس، علم جزئى و اراده جزئيّه مىبايد، تا فعل جزئى
محقّق شود. بلى، آن علم و اراده كليّه، مثل روح است براى همه جزئيات، از تصوّرات و
ارادات، بلكه تصوّر هر گامى و اراده هر مقامى كه اگر به داعى پديد آيد، ره سپردى
نشود، و همه آنچه بايستى، ناياب باشد.
- سيّم: از مبادى، شوق است كه آن ادراك منشأ شود كه از شوقيّه به حسب «غايت»
آن فعل، شوقى به جانب «ايقاع» آيد، خواه در جلب، يا در دفع.
- چهارم: ارادت است و گذشت كه آن، «قصد» و تصميم «عزم» است. و گذشت كه آن،
غير «شوق» است، بنا بر مذهب متكلّمين و در نزد ما، مغايرت، به حسب مراتب است، نه
مغايرت نوعى. پس، در تناول دواى بد مزه گويند: «شوق» نيست و «ارادت» هست، شوق
حيوانى نيست، و [لى] شوق عقلى هست. اين است كه جاى ديگر گفتيم كه: همه جا «شوق» و
«عشق» است كارگزار!