نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 260
را مسخّر است به: «نَصْرٌ مِنَ اللَّهِ
وَ فَتْحٌ قَرِيبٌ».[1] پس، نفس ناطقه، از وادى جبروت است و ظلّ لاهوت است. مثنوى
سايه يزدان بود، بنده خدا
مرده اين عالم و زنده خدا
[2] و ان شاء الله، تجرّد نفس ناطقه را به تفصيل بيان خواهيم كرد. و
امّا مطلب «هل بسيطه» كه وجود مطلق نفس باشد، دليلش آن است كه: ما مشاهده مىكنيم
اجسامى را كه ادراكى دارند و حركت اراديى چون حيوانات، و افعال گوناگون دارند، چون
اينها و «نباتات»، از تغذيه و تنميه و توليد مثل و غيرها، حتّى افعال متقابله،
چنانكه مىبينيم در نبات، تحريك مىكند ريشها را به سفل و اغصان را به علوّ. و
جذب و دفع و تغليظ و ترقيق و تبييض و تسويد و تحميض- الى غير ذلك- دارد، و مبدأ
اين آثار، «جسم» نتواند بود.
چه، اجسام در جسميّت،
«امثال» اند و حكم امثال در «ما يجوز» و «ما لا يجوز» واحد است و حال آنكه بسيار
اجسام هستند كه اين آثار را ندارند، و نه طبيعت كه در عنصر است و نه صورت نوعيّه
كه در جماد و معدن است. چه، فعل آنها بر و تيره واحده است. پس، بايد مبدأ ديگر
باشد كه آن را «نفس» گوئيم. و امّا مطلب «ماى حقيقيّه»:
پس، تحقيق آن است كه: نفس
نطقيّه قدسيّه، ماهيّت ندارد- چنانكه بيايد- ليكن، «نفس»- من حيث النّفسيّه- را
تعريفى و رسمى است. و چون[3] نفس را، چهار قسم متخالف است كه [عبارت از] نفس «سماويّه» است و
«ارضيه».
باز ارضيه سه قسمت [است]:
«نباتيّه»، و «حيوانيه حسيّه»، و «نطقيّه قدسيّه».
بعضى را- چون امام فخر
رازى- گمان اين است كه: نتوان اينها را در يك تعريف جمع كرد. چه، اگر بگوييم:
«نفس» آن است كه مبدأ فعل ما باشد، طبيعت و غيرها، بايد «نفس» باشند! و اگر
بگوئيم: مبدأ فعل، با ادراك و اراده، [طبق اين بيان] «نفس
[1] - الصّفّ/ 13.
[2] - «مثنوى»، دفتر 1/11- رمضانى- و ج 1/ 27- نيكلسون-
[3] - «چون» زايد به نظرمىرسد.
نام کتاب : أسرار الحكم نویسنده : محقق سبزوارى جلد : 1 صفحه : 260