گذشت كه وجود حق تعالى و
حضرت واحديّتش، داراى همه اسماء حسنى و صفات علياست و همه موجودند به وجود ذات
اقدسش و مفاهيم اسماء و صفات، لوازم غير متأخّر در وجودند، از براى حضرت مسمّى و
موصوف.
و «اعيان ثابته»- كه مظاهر
و مربوبات اسماء حسنى هستند- نيز، لوازم غير متأخّر در وجودند، از براى مفاهيم
اسماء حسنى، و اگر جايز بودى كه در حق تعالى «ماهيّت» بگويند و مفاهيم[2]: «الحىّ»، «العليم»، «المريد»،
«القدير»، «السّميع»، «البصير»، «المتكلم» ماهيّتش بودى، هرآينه، اعيان ثابته، در
حضرت واحديّت لازم ماهيّتش بودى، چنانكه هر ماهيّت امكانيّه را، لازم ماهيّت
مىباشد، و لا اقل، [هم] چون «امكان» و «احتياج»، ليكن حق، منزّه از ماهيّت است.
و گذشت كه: «اعيان ثابته»
متعلّقات و منسوباتاند، هر يك به اسمى، مثل:
«انسان» به اسم جلاله، و
«ملك» به اسم سبّوح و قدّوس، و «فلك» به اسم قاضى الحاجات، ربّ الكائنات، و
«حيوان» به اسم سميع، بصير و همچنين در بواقى. و حق تعالى، «مجرّد» است و مجرّد
«علم» به ذاتش دارد و ذاتش، ملزوم اسماء و صفات [است] و آنها، «ملزوم»، اعيان
ثابتات [هستند] و علم به ملزوم، مستلزم علم به «لوازم» است، بلكه علم به «ملزوم»،
عين علم به «لازم» غير متأخّر در وجود است. پس، «اعيان ثابته»، صور علميّه حق
تعالى به حقايق ممكناتاند، در ازل و علم تفصيلى سابق [او هستند] به ما لا يزال و
به جميع ارواح مجرّده بسيطه و اشباح برزخيّه و اجسام ماديّه.
و ليكن، بايد دانست كه:
ثبوتى كه محققين عرفا گفتهاند- كه اينان، ثبوتى منفكّ از كافّه وجود از براى
ماهيّت قائلاند و آنان، ثبوت به تبعيّت وجود حق تعالى، از براى اعيان ثابته
قائلاند- منفكّ از وجودات متشبّه لايزاليّه كه در عالم «فرق