فقط نام منظور باشد و يا آنها بدروغ خويش را پيروان مسيح ميدانند و
الله اعلم.
نصف:نيمى
از شىء.وَ
لَكُمْنِصْفُما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ
إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ ...نساء: 12. براى شماست نصف مال زنانتان اگر فرزندى نداشته باشند.
ناصية:موى
پيشانى. طبرسى در ذيلفَيُؤْخَذُبِالنَّواصِيوَ الْأَقْدامِرحمن: 41. فرموده «النَّاصِيَةُشعر مقدّم الرّأس» و آن در اصل بمعنى اتصال است ... و ناصيه متصل بسر
است. در المنجد گويد: ناصيه قسمت جلو سر يا موى پيشانى است كه دراز شده است.
ديگران و از جمله طبرسى در ذيل آيه 56. هود آنرا قصاص الشعر يعنى انتهاى روئيدن
موى از پيشانى گفتهاند.
اصل آن چنانكه نقل شد بمعنى اتصال است در قاموس و اقرب گفته:
«نصاالمفازة بالمفازة» بيابان ببيابان
پيوست.ما
مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌبِناصِيَتِها ...هود: 56. هيچ جنبندهاى نيست مگر
آنكه خدا موى پيشانى آنرا گرفته است مراد از آن تسلّط خدا است بر موجودات.لَنَسْفَعاًبِالنَّاصِيَةِناصِيَةٍكاذِبَةٍ خاطِئَةٍعلق: 15 و 16.
حتما حتما از موى پيشانى او ميگيريم (ذليلش ميكنيم) ناصيهايكه
دروغگو و خطا كار استيُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِيماهُمْ فَيُؤْخَذُبِالنَّواصِيوَ الْأَقْدامِرحمن: 41. «بِالنَّواصِي»نائب فاعل است براى «يؤخذ» يعنى
گناهكاران با علائم خودشان شناخته شوند ناصيهها و پاهاشان گرفته شده بآتش انداخته
شوند.
نضج:كُلَّمانَضِجَتْجُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا
الْعَذابَنساء:
56. نضج (بر وزن فلس و قفل) بمعنى رسيدن ميوه و پختن گوشت است چنانكه در صحاح گفته
است، باحتمال قوى منظور از آن در آيه بيحسّ شدن است در اثر سوختن يعنى هر وقت
پوستهاى آنها سوخت و بيحسّ