است و يارى مردم بخدا آنست كه دين خدا را يارى كنند و رواج بدهندوَلَيَنْصُرَنَاللَّهُ مَنْيَنْصُرُهُإِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ
عَزِيزٌ. الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ
آتَوُا الزَّكاةَ وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ
لِلَّهِ عاقِبَةُ الْأُمُورِحج: 40 و 41.
حتما حتما خدا يارى ميكند كسى را كه خدا را يارى كند خدا توانا و
عزيز است، ياران خدا كسانىاند كه اگر در زمين بآنها قدرت دهيم نماز برپا ميدارند،
زكوة ميدهند، امر بمعروف و نهى از منكر ميكنند و آخر كارها براى خدا است.
پس ياران خدا را دانستيم خوشا بحالشان از اينجا معنى آيات زير روشن ميشوديا أَيُّهَا الَّذِينَ
آمَنُوا كُونُواأَنْصارَاللَّهِ ...قالَ الْحَوارِيُّونَ
نَحْنُأَنْصارُاللَّهِ ...صف: 14.
نَصَارَى:نصارى نام باصطلاح پيروان حضرت عيسى عليه السلام است واحد آن نصرانى
استما
كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لانَصْرانِيًّاآل عمران: 67. اين لفظ يكبار بيشتر در قرآن مجيد نيامده است ولى «نصارى» چهارده بار ذكر شده استوَ قالُوا كُونُوا هُوداً أَوْنَصارىتَهْتَدُوا ...
بقره: 135. در علت اين تسميه چند قول است، بنظر نگارنده قويتر از همه
قول ابن عباس است و مشروح آن چنين ميباشد: ناصره شهرى است در منطقه جليل از
فلسطين. چون زمان كودكى و طفوليت مسيح عليه السلام در آنجا سپرى گشته لذا بآنحضرت
عيساى ناصرى ميگفتند، در نتيجه پيروان آنحضرت را نصرانى و نصارى گفتند در اقرب
الموارد گفته: نصرانى منسوب بناصره است بر غير قياس.
امّا ظاهرا بعدا اين اعتبار از بين رفته و نصارى بكسانى اطلاق شده كه
در دين عيسى عليه السلام بودهاند چنانكه در اكثر آيات قرآن دين مراد است مثلوَ قالُوا لَنْ يَدْخُلَ
الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كانَ هُوداً أَوْنَصارىبقره: 111.
و شايد در آيهوَ مِنَ الَّذِينَ قالُوا إِنَّانَصارىأَخَذْنا مِيثاقَهُمْمائده: 14.