موروث بودن جنّت آنست كه هر كس از مؤمن و كافر ميتواند آنرا با عمل
بدست آورد، ولى آن در اثر شرك و عصيان از چنگ كافر بيرون شده و بمؤمن مانده است و
مؤمن در اثر عملش وارث آن شده است.
در المنار چند روايت مانند روايت گذشته نقل كرده و گويد: ارث بودن
بهشت بيكى از دو وجه است اوّل اينكه گويند: ارث ملكى است بلا منازع (و از اين جهت
به بهشت ارث اطلاق شده) دوّم مضمون حديث كه مؤمنان نسبت به بهشت وارث كافرانند.
نگارنده گويد: اين وجوه در صورتى صحيحاند كه بگوئيم مؤمن مقدارى از
بهشت را از كفّار ارث برده. زيرا مقدارى نيز اثر اعمال خودش ميباشد حال آنكه آيات
همه بهشت را ارث گفتهاند.
و آنگهىبِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَومَنْ كانَ تَقِيًّادر آيات گذشته روشن ميكند كه بايد
حل مطلب را در عمل صالح و تقوى جستجو كرد.
كسيكه از دنيا ميرود اموال او بورثهاش منتقل ميشود ورثه كسانىاند
كه با ميّت ارتباط نسبى دارند لذا اشكال ندارد كه بگوئيم: بهشت باقى مانده اعمال
دنيوى است و وارث آن مؤمنى است كه در دنيا با عمل رابطه داشته است پس اعمال دنيا
موروث و بهشت ارث و مؤمن وارث است. و اعتبار لفظ ارث در بهشت در اثر ارتباط مؤمن
با عمل دنيوى است. و اللّه العالم. دقت شود در تعبير طبرسى كه فرموده: «الْمِيرَاثُما صار للباقى من جهة البادى».
ورد:طبرسى
فرموده: ورود در اصل مشرف شدن بدخول است نه دخول: «اصلالْوُرُودِالاشراف على الدّخول و ليس بالدّخول» راغب ميگويد: ورود در اصل قصد
آب است سپس در غير آن بكار رود.
در اقرب و مصباح گفته: «وَرَدَالبعير و غيره الماءوُرُوداً» يعنى بآب