خداست صلّى اللّه عليه و آله در بهشت يا در محشر، بقولى مراد از آن
نبوت و قرآن است بقولى مراد كثرت ياران و پيروان آنحضرت است و بقولى كثرت نسل و
ذريه آنجناب ميباشد و بقولى شفاعت است. از بعضى نقل شده كه اقوال را تا بيست و شش
قول رسانده است.
بعقيده طبرسى مانعى ندارد كه كوثر شامل همه اينها باشد زيرا لفظ بهمه
احتمال دارد و اين اقوال تفصيل «خيركثير» است.
ناگفته نماند: بايد از جملهإِنَّ شانِئَكَ هُوَ
الْأَبْتَرُدر
مراد از كوثر، استفاده كرد چون اعطاء كوثر براى از بين بردن ابترى آنحضرت است و
مراد از ابتر چنانكه در «بتر» گذشت
كسى است كه فرزند يا نام نيك پايدار ندارد.
در مجمع و غيره نقل شده چون عبد اللّه پسر آنحضرت كه از خديجه بود،
از دنيا رفت، عاص بن وائل آنحضرت را ديد كه از مسجد خارج ميشود در همانجا با حضرت
مذاكره كرد و چون بمسجد وارد شد گروهى از صناديد قريش كه در مسجد بودند بوى گفتند:
اى عاص با كه صحبت ميكردى؟ گفت: «ذلكالابتر» با آن بىدنباله. قريش كسى را كه پسر نداشت ابتر ميخواندند
آنحضرت را نيز ابتر ناميدند.
در الميزان ميگويد: روايات مستفيض است در اينكه نزول آيه در جواب كسى
است كه آنحضرت را ابتر خواند.
ناگفته نماند: عرب بىپسر را ابتر ميگفتند چرا؟ براى اينكه نسلش
منقطع شد ديگر نسلى و در نتيجه نامى و ذكرى از او نخواهد ماند پس ماندن نسل توأم
با ماندن نام و ذكر شخص است و اگر با ماندن نسل او نامش نماند، بود و نبود نسل
يكسان است.
بهر حال مراد از كوثر بقرينه آيه اخير يك كثرت و گسترش فوق العاده
است كه بايد آنرا در كثرت نسل،