9. قصد
چنانكه گفتهاند بمعنى قاصد است يعنى هدايت براه راست و متوسط بعهده خداست و بعضى
از راهها از حق منحرفاند اگر خدا ميخواست همه شما را اجبارا هدايت ميكرد.
لقمان: 32. مقتصد كسى است كه راه راست رود و در كارش مستقيم باشد
يعنى چون موجى مانند سايبانها آنها را پوشانيد خدا را در حال اخلاص بندگى ميخوانند
و چون نجاتشان داد و بخشكى رسانيد بعضى از آنها در راه راستاند و در فطرت توحيد
كه در دريا بيدار شده مىمانند «منهم» ظاهرا
اشاره بقلّة است مثلمِنْهُمْ أُمَّةٌمُقْتَصِدَةٌوَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما يَعْمَلُونَمائده: 66.
مقتصد معتدل و متوسط ميان ظالم و سابق بخيرات است اين آيه نظير تقسيم
اصحاب يمين، اصحاب شمال و سابقون ميباشد. در «صفو» مشروحا
در باره آن بحث كردهايم.
قصر:بچند معنى آمده است.
1- كوتاهى
و ضدّ درازى. فعل آن از ضرب يضرب و بوزن (فلس و عنب) آمده چنانكه در اقرب الموارد
است در مفردات و مصباح فقط «وزنعنب» گفته شده و از باب تفعيل نيز آيد مثلمُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ
وَمُقَصِّرِينَفتح: 27. در حاليكه سر خويش
تراشيده و موى خود را كوتاه كردهايد، تقصير آنست كه شخص در آخر عمل حجّ يا عمره
مقدارى از موى سر يا صورت خويش را بزند و يا مقدارى از ناخنش را، بقول طبرسى از
آيه بدست ميايد كه شخص ميان حلق و تقصير مخيّر است.