تامّ خدا بر خلق است پس قيّوم يعنى قائم بتدبير خلق. گويند «قامبالامر:
تولّاه» يعنى بامر مباشرت كرد، در جوامع الجامع فرموده: «الدّائمالقيام بتدبير الخلق و حفظهم» و در
مجمع آمده: «القائمبتدبير خلقه من انشائهم ابتداء و
ايصال ارزاقهم اليهم» صدوق در توحيد فرموده: آن از «قمتبالشّىء» يعنى باصلاح و بتدبير و حفظ شىء برخاستم، ميباشد.
از قيمومت و تدبير خدا نسبت باعمال خبر ميدهد. خداوند اعمال مردم را
تدبير ميكند آنها را بصحائف اعمال وارد كرده و مبدّل بثوابها و عقابهاى دنيا و
آخرت نموده و بصورت ضلالت، هدايت، بهشت، جهنّم، شادى و غصّه در مياورد.
قوّام: مبالغه قائم استيا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُواقَوَّامِينَبِالْقِسْطِ شُهَداءَ
لِلَّهِ وَ لَوْ عَلى أَنْفُسِكُمْنساء: 135. قوّام بالقسط كسى است كه دائما قائم بعدالت باشد «شُهَداءَ»حال است
از ضمير «قَوَّامِينَ»و ممكن
است خبر بعد از خبر باشد براى «كُونُوا»چنانكه در مجمع گفته است.
بنظرم خبر بعد از خبر بهتر است و آمدن «شُهَداءَ»ميفهماند كه «قَوَّامِينَبِالْقِسْطِ»مقدّمه آن است يعنى اى اهل ايمان پيوسته قيام بعدالت كنيد و براى خدا
و حق، اداى شهادت دهيد هر چند بضرر خودتان باشد ... بعضى قوّام را بهترين و
كاملترين قيام كننده گفتهاند.
مراد از قوّام در آيه قيّم و قائم بامر و سرپرست است لذا در اقرب
الموارد امير را از معانى آن شمرده و در مجمع گفته: گويند رجل قيّم و قيّام و
قوّام و آن براى مبالغه و تكثير است.