كرد، بقولى قوس بمعنى ذراع است «رجوعشود بقوس» در مجمع فرموده:
از انس بن مالك مرفوعا نقل شده كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله در
باره «فَكانَقابَقَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى»فرمود: قدر دو ذراع يا كمتر از آن.
آنگاه فرموده:
على هذا قوس بمعنى ما يقاس به الشّىء است و ذراع آنست كه با آن
مقايسه ميشود. در باره آيه شريفه در «دلو» توضيح
مفصّل داده شده، رواياتى در باره «دَنافَتَدَلَّى»در باره قرب معنوى آنحضرت نسبت بخدا نقل شده در كتب مفصّل ديده شود.
ظهور بلكه صريح آيات آنست كه جبرئيل بزمين نازل شده و از معراج و بالا رفتن آنحضرت
سخن نميگويد[1].
قوس:ذراع. كمان. آن در اصل بمعنى اندازهگيرى است «قاسالشّىء بغيره قوسا: قدّره على مثاله» سپس از جمله معانى آن كمان
(تير اندازى) و ذراع است چنانكه در قاموس و اقرب باين تعبير «القوسالذّراع لانّه يقاس به» است در تفسير خازن نيز آمده و در «قاب» از مجمع نقل شد و آن اختيار ابن مسعود است.فَكانَ قابَقَوْسَيْنِأَوْ أَدْنىنجم: 9. مراد از قوسين در آيه دو
ذراع يا دو كمان است و در صورت دوم ظاهرا فاصله دو سر كمان مراد است. اين كلمه فقط
يكبار در قرآن آمده است.
قاع:فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً. فَيَذَرُهاقاعاًصَفْصَفاًطه: 105 و 106.
قاع بمعنى زمين هموار است كه كوه و جنگل در آن نباشد (قاموس). صفصف
زمين هموار بىعلف است گوئى در هموارى مثل يك صف ميباشد (مجمع) ظاهرا قاع و صفصف
هر دو بيك معنى است ضمير «يَنْسِفُها»به جبال و ضمير «فَيَذَرُها»بزمين بر ميگردد يعنى بگو خدايم كوهها را ريز ريز و پراكنده ميكند و
زمين را بيابانى هموار و مسطح ميگرداند. اين لفظ فقط يكبار در قرآن آمده است.
[1] قوت: روزى: آن در اصل بمعنى نگهدارى است،روزى را از آن قوت گويند كه سبب بقاء زندگى است. راغب گويد، «القوت: مايمسك الرمق من الرزق» جمع آن اقوات است وَ قَدَّرَ فِيهاأَقْواتَها فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ فصلت: 10. وَ كانَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ مُقِيتاً نساء: 85 مقيت بمعنى حافظو نگهدارنده است «اقاته، حفظه و اقتدر عليه».