مشى:راه
رفتن با اراده. راغب گويد: «الانتقالمن مكان الى مكان بارادة» ديگران نيز نظير آن گفتهاند.
كُلَّما أَضاءَ لَهُمْمَشَوْافِيهِبقره:
20. هر
وقت بر آنان روشن شود در آن راه ميروند.
مشى: در راه رفتن معنوى نيز بكار رود مثلوَ يَجْعَلْ لَكُمْ
نُوراًتَمْشُونَبِهِحديد: 28. كه مراد از آن زندگى در
نور ايمان است.
گاهى از آن سخن چينى اراده شود مثلهَمَّازٍمَشَّاءٍبِنَمِيمٍقلم: 11.
عيبجو و سخن چين است.
وَ اقْصِدْ فِيمَشْيِكَوَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَلقمان: 19. ظاهرا مراد از آن راه
رفتن است مثلوَ لاتَمْشِفِي الْأَرْضِ مَرَحاًلقمان: 18. مراد از «لاتَمْشِ»نهى از راه رفتن بتكبّر و از «وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ»امر براه رفتن بطور اعتدال است و اللّه اعلم.
مصر:حدّ
و مرز ميان دو چيز يا دو قطعه زمين. شهر را از آن مصر گويند كه محدود است در قاموس
و اقرب و منجد مصر را شهر معنى كرده نه مملكت. راغب گفته: مصر بهر بلد ممصور
(محدود) گفته ميشود در المنجد گفته: مصر شهر قاهره است و بهمه مملكت نيز گفته
ميشود.
اين كلمه پنج بار در قرآن كريم ذكر شده در چهار محل مراد از آن مصر
فرعون است و ظاهرا گاهى مراد از آن شهر است مثلوَ أَوْحَيْنا إِلى
مُوسى وَ أَخِيهِ أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِكُمابِمِصْرَبُيُوتاً وَ اجْعَلُوا
بُيُوتَكُمْ قِبْلَةًيونس: 87.
و شايد ازوَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ مِنْمِصْرَلِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي
مَثْواهُيوسف:
21.
و ازوَ قالَ ادْخُلُوامِصْرَإِنْ شاءَ اللَّهُيوسف: 99. نيز شهر مراد باشد.
... اهْبِطُوامِصْراًفَإِنَّ لَكُمْ ما سَأَلْتُمْبقره: 61. اين سخن موسى عليه
السّلام به بنى اسرائيل است آنگاه كه از او عدس، پياز، گندم و غيره خواستند بقولى
مراد از آن مصر معروف بود