چون با او مقاربت كرد بار خفيفى برداشت و حمل را ادامه داد.
وَ الَّذِينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذامَرُّوابِاللَّغْوِمَرُّواكِراماًفرقان:
72. آنانكه
در باطل حاضر نشوند و چون بلغوى گذشتند محترمانه و بىآنكه آلوده بشوند ميگذرند.
مُسْتَمِرٌّ: (بصيغه فاعل) ثابت و دائمى. «استمرّالشّىء: دام و ثبت».
وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌمُسْتَمِرٌّقمر: 2. و اگر معجزهاى ديدند
گويند سحر دائمى (و سحر بعد از سحر) است. بعضى آنرا محكم و قوى گفتهاند.
46. بلكه
قيامت وعده آنهاست و قيامت بلاى بزرگتر و تلختر است.
مَرَّةٌ: (بفتح اوّل) دفعه. گوئى آن يك مرور از زمان است.كَما خَلَقْناكُمْ
أَوَّلَمَرَّةٍانعام: 94.
الطَّلاقُمَرَّتانِبقره: 229.ثَلاثَمَرَّاتٍنور: 58.مِرَّةٌ (بكسر ميم) قوّه و نيرو و عقل و حالت مستمرّ استعَلَّمَهُ شَدِيدُ
الْقُوى. ذُومِرَّةٍفَاسْتَوىنجم شايد مراد از مرّة نيرو يا بصيرت و عقل باشد يعنى: اورا فرشته پر
قوت تعليم داده كه صاحب بصيرت است كه بپا خواست و نمايان شد.
مرض:بيمارى.
اعمّ از آنكه بدنى باشد يا معنوى.وَ إِذامَرِضْتُفَهُوَ يَشْفِينِشعراء: 80.فِي قُلُوبِهِمْمَرَضٌبقره: 10.
مريض: بيمار. مرضى: بيماران.
وَ لا عَلَىالْمَرِيضِحَرَجٌنور: 61.
عَلِمَ أَنْ سَيَكُونُ مِنْكُمْمَرْضىمزمّل:
20.
مروة:إِنَّ الصَّفا وَالْمَرْوَةَمِنْ شَعائِرِ اللَّهِبقره: 158. صفا و مروه از عبادتگاههاى خدا است. مروه كوهى است در
كنار مسجد الحرام در مكّه ميان آن و كوه صفا محلّ سعى عمل حجّ و عمره است رجوع شود
به «صفا». و آن فقط يكبار در كلام
اللّه آمده است.