ابن اعرابى نقل كرده: «اللَّفْحُلِكُلِّ حَرٍّ وَ النَّفْحُ لِكُلِّ بارِدٍ» معنى آيه:
ميزند آتش بچهرههايشان و آنها در آتش زشت منظرانند (نعوذ باللّه)
اين كلمه فقط يكبار در قرآن يافته است.
لفظ:انداختن. «لفظريقه:
رمى به» آب دهانش را انداخت «لفظالرّحى الدّقيق» آسياب آرد را كنار ريخت. كلام را از آن لفظ گويند كه
از دهان انداخته ميشودمايَلْفِظُمِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌق: 18 سخنى نميگويد مگر اينكه نزد
او مراقبى است آماده. اين لفظ تنها يكبار در كلام اللّه آمده است. آيه صريح است در
ضبط و محفوظ ماندن اقوال انسان مثل:أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ
بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَزخرف: 80.
لفف:لفّ بمعنى پيچيدن و جمع كردن است «لفّهلفّا: ضمّه و جمعه» لفيف پيچيده بهم و جمع شده در رويهمفَإِذا جاءَ وَعْدُ
الْآخِرَةِ جِئْنا بِكُمْلَفِيفاًاسراء: 104 ظاهرا مراد از لفيف جمع شده است يعنى چون وعده آخرت آيد
شما را مختلط و مجتمع آوريم بدان با خوبان، ستمگران با ستمكشان با هم آيند تا
ميانشان بحق داورى شود.
لِنُخْرِجَ بِهِ حَبًّا وَ نَباتاً. وَ جَنَّاتٍأَلْفافاًنباء: 15 و 16. تا با آن دانه و
روئيدنى و باغات انبوه و درهم فرو رفته برويانيم.
وَالْتَفَّتِالسَّاقُ بِالسَّاقِ. إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُقيامة: 29 و 30. ساق ميّت بساقش
پيچيده شده آنروز، روز سوق شدن بسوى پروردگار است چون روح بحلقوم رسيد ساقها در
آنحال مرده و بهم چسبيده است رجوع شود به «ساق» تا
معنى آيه روشن شود.
لفو:الفاء بمعنى پيدا كردن است در لغت آمده: «الفاه: وجده»:
وَأَلْفَياسَيِّدَها لَدَى الْبابِيوسف:
25. شوهر
آن زن را در كنار در پيدا كردند و ديدند در آنجاست.قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ماأَلْفَيْناعَلَيْهِ آباءَنابقره:
170. گفتند
بلكه پيروى ميكنيم از آنچه پدران خود را در آن يافتهايم.