تلظّى مشتعل شدن است شما را از آتش مشتعل ميترسانم. اين لفظ دو بار
بيشتر در قرآن نيامده است.
لعب: (بر
وزن فلس و كتف) بازى اصل آن از لعاب بمعنى آب دهان است «لعبيلعب لعبا» يعنى آب دهانش جارى شد بنظر طبرسى علّت اين تسميه آنست كه
لاعب بر غير جهت حق ميرود مثل آب دهان بچّه و بقول راغب آن فعلى است كه مقصد صحيحى
در آن قصد نشده است.
بنظر نگارنده: معنى جامع آن بازى است چنانكه در قاموس و اقرب ضدّ جدّ
گفته است. و در نهج البلاغه با جدّ مقابل آمده است
«فَإِنَّهُوَ اللَّهِ الْجِدُّ لَااللَّعِبُ».
خطبه: 130.
آن در قرآن كريم گاهى. بمعنى بازى صحيح آمده مثلأَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً
يَرْتَعْ وَيَلْعَبْيوسف: 12. برادران يوسف بپدرشان
گفتند. يوسف را فردا با ما بفرست تا قدم بزند و بازى كند.
و گاهى مراد از آن كارهاى خلاف شرع و معاصى است كه ببازى و عبث تشبيه
شدهاند مثل:فَذَرْهُمْ
يَخُوضُوا وَيَلْعَبُواحَتَّى يُلاقُوا
يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَزخرف: 83. در اين آيه كارهاى عادى و خلاف آنها چون خارج از مقصد صحيح
خدائى است و رود بباطل و بازى قلمداد شده است.
الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَلَعِباًاعراف: 51. لعب شمردن دين سبك
شمردن و جدّى نگرفتن آن است مثلوَ إِذا نادَيْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَلَعِباًمائده: 58.