مقضى بمعنى تمام شده و حتمى است مثلقُضِيَالْأَمْرُ الَّذِي فِيهِ
تَسْتَفْتِيانِيوسف: 41.
قُطر: (بضمّ
قاف) كنار و طرف.
جمع آن اقطار استإِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْأَقْطارِالسَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
فَانْفُذُوارحمن:
33. اگر توانستيد از اطراف آسمانها نفوذ كنيد، نفوذ كنيد ايضا آيه 14، احزاب مفرد
آن در قرآن نيامده است.
قطر: (بكسر
قاف) مس مذاب در قاموس و مفردات و اقرب آمده:
«القِطْرُ: النّحاس المذاب»حَتَّى إِذا جَعَلَهُ
ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِقِطْراًكهف: 96. چون آنرا گداخت گفت مس گداخته بياوريد تا بر آن بريزم طبرسى
از ابو عبيده آهن مذاب نقل كرده و گويد علت تسميه قلع مذاب و آهن مذاب بقطر تقاطر
آنهاست بهنگام مذاب شدن و آنرا در آيه، آهن يا روى يا مس مذاب گفته است.
قطران:سَرابِيلُهُمْ مِنْقَطِرانٍابراهيم: 50. طبرسى فرموده: در آن سه وجه است.
در مجمع فرموده: قطران چيزى است سياه، بدبو، چسبنده كه آنرا بر شتر
مىمالند يعنى پيراهن گناهكاران از اينگونه چيز است و روى بدنشان را پوشانده است.
در كشّاف گفته:
آن صمغى است كه از درختى بنام ابهل ترشّح ميكند آنرا مىپزند و شتر
آبلهدار را روغن مالى ميكنند در حرارت آن دانههاى آبله و حتى پوست شتر ميسوزد و
گاهى بجوف آن هم ميرسد آن سياه رنگ و بدبو است.