112. نسبت
لباس بخوف و جوع ظاهرا از آنجهت است كه خوف و گرسنگى بهمه آنشهر گسترش يافته و همه
را فرا گرفته بود مثل لباس كه تمام بدن را مىپوشاند در مفردات گفته: گويند «تدرّعفلان الفقر و لبس الخوف» فلانى زره
فقر و لباس ترس را بتن كرد.
بعضى گويد علّت آمدن لباس در آيه آنست كه خوف و جوع در آنها آشكار شد
مثل آشكار بودن لباس در بدن.
اذاقه چنانكه گفتهاند دلالت بر قلّت دارد پس لباس دلالت بر احاطه و
اذاقه دلالت بر كمى دارد يعنى: گرسنگى و ترس را بهمه رسانيد ولى كم، تا پند گيرند.
طبرسى ذوق را استعاره از امتحان دانسته است.
وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَلِباساًوَ النَّوْمَ سُباتاًفرقان: 47. چون ظلمت شب همه را مثل
لباس فرا ميگيرد لذا بآن لباس اطلاق شده و اللّه العالم.
لبن:شير:نُسْقِيكُمْ مِمَّا فِي بُطُونِهِ مِنْ بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍلَبَناًخالِصاً سائِغاً
لِلشَّارِبِينَنحل: 66. از آنچه در شكمهاى چهار پايان است. از ميان گياه جويده و
خون بشما شير خالص و گوارا مياشاميم. (اوّل از ميان گياه جويده سپس از ميان خون).
فِيها أَنْهارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَ أَنْهارٌ مِنْلَبَنٍلَمْ يَتَغَيَّرْ
طَعْمُهُمحمد:
15. در بهشت نهرهائى است از آب تغيير ناپذير و نهرهائى است از شيريكه طعم آن متغير
نشده. روشن است كه آب و شير بهشتى پيوسته در يكحال است. اللهمّ ارزقنا. اين لفظ دو
بار بيشتر در قرآن مجيد نيامده است.
لجأ:پناه بردن. «لجأالى الحصن: لاذ به» ملجاء بمعنى پناهگاه استوَ ظَنُّوا أَنْ لامَلْجَأَمِنَ اللَّهِ إِلَّا إِلَيْهِتوبه: 118. و دانستند از خدا جز
بسوى او پناهگاهى نيست. ايضا توبه 57. شورى 47. اين كلمه فقط سه