غين:حرف نوزدهم از الفباى عربى و بيست و دوم از الفباى فارسى است.
بتنهائى معنائى ندارد، جزء كلمه واقع ميشود در حساب ابجد كنايه از هزار است.
غبر:غبور بمعنى ماندن و رفتن است در اقرب الموارد آمده: «غَبَرَغُبُوراً: مَكَثَ وَ بَقِيَ وَ- ذَهَبَ
وَ مَضَى» و آن از لغات اضداد است.
گرد را از آن غبار گويند كه بقيّه خاك پراكنده شده است.
وَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهاغَبَرَةٌعبس: 40. «غبره» بمعنى غبار است راغب گويد:
غبره غبارى است كه بر روى چيزى نشيند و آنچه برنگ غبار باشد. ظاهرا مراد از آيه
گرفتگى و غمگينى رويهاست نه اينكه بر آنها و غمگينى رويهاست نه اينكه بر آنها غبار
نشسته است مثلوَ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ باسِرَةٌقيامة: 24. كه بمعنى بسيار
عبوس است و مثليَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌآل عمران: 106.
لوط و خانواده او را نجات داديم مگر زنش را كه از بازماندگان بود.
در مفردات گفته: غابر كسى است كه بعد از رفتن آنكه با او بود باز
ماند لفظالْغابِرِينَهفت بار در قرآن تكرار شده و همه درباره زن لوط عليه السّلام است. ومِنَالْغابِرِينَنشان ميدهد كه او در عقيده و
بتپرستى و عدم توحيد در زمره قوم لوط بود كه عذاب شاملش شد و مراد از غابرين بنا
بر ظهور، بازماندگان در شهراند پس از خارج شدن لوط و اهلش.
غبن:يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذلِكَ يَوْمُالتَّغابُنِتغابن: 9. غبن بمعنى گول زدن
در معامله است خواه در