خانوادهاش در سرزمين مكّه با آنكه در آنجا از آبادى خبرى نبود:رَبَّنا إِنِّي
أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍابراهيم: 37. ايضا شكستن
بتهاى بابل كه در نتيجه بآتش انداخته شد و غير آنها. در مجمع گويد از امام صادق
عليه السّلام روايت شده كه ابتلاء بكلمات ذبح اسمعيل است.
2- مراد از «اتمّهنّ»
آنست كه ابراهيم عليه السّلام از عهده آنها بر آمد و مطابق رضاى خدا
بانجام برد و چون آنحضرت بهنگام آن امتحانها پيغمبر بود قهراإِنِّي جاعِلُكَ
لِلنَّاسِ إِماماًاعطاء مقام ديگرى بود بآنحضرت كه قبلا نداشت على هذا ممكن است كسى
پيامبر باشد ولى امام نباشد لذا در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل شده:
خدا ابراهيم عليه السّلام را عبد اتخاذ كرد پيش از آنكه مبعوث گرداند
و او را نبىّ گردانيد پيش از آنكه رسول گرداند و رسولش گردانيد پيش از آنكه خليل
اتخاذ كند و خليلش كرد پيش از آنكه امام گرداند پس چون همه اينها براى او جمع
گرديد- امام در اينجا مشتش را گره كرد- خدا باو گفت:
يا ابْراهيمُإِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماًاز بزرگى امامت در نظرش بود
كه گفت يا رَبِوَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُعَهْدِيالظَّالِمِينَ.
3- گفتيم: مراد از امامت بنظر ما بقاء شريعت و مقتدا بودن ابراهيم عليه
السّلام استوَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ إِنَّنِي بَراءٌ
مِمَّا تَعْبُدُونَ. إِلَّا الَّذِي فَطَرَنِي فَإِنَّهُ سَيَهْدِينِ. وَ جَعَلَها
كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَزخرف:
26- 28.جَعَلَهاراجع بكلمه توحيد و بيزارى از شرك است كه از دو آيه قبل مستفاد ميشود
يعنى ابراهيم كلمه توحيد را كلمه هميشگى قرار داد در فرزندان خويش. پس آنچه
ابراهيم عليه السّلام گذاشته هميشگى است و مرام او باقى است و او امام است النهايه
در اين آيه «للناس»
نيست بلكه فقطفِي عَقِبِهِاست.
وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَشعراء: 84. اين دعاى ابراهيم
عليه السّلام و