جمع آن قراطيس است مثلقُلْ مَنْ أَنْزَلَ
الْكِتابَ الَّذِي جاءَ بِهِ مُوسى نُوراً وَ هُدىً لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُقَراطِيسَتُبْدُونَها وَ
تُخْفُونَ كَثِيراً ...انعام:
91. ظاهرا مراد آنست كه تورات را جزوه جزوه ميكنيد آنچه بنفع شما است
ظاهر ميكنيد و آنچه وصف رسول ما در آنست پنهان ميداريد.
قرع:كوفتن چيزى بر چيزى.
(راغب). قارعه: زننده و كوبندهوَ لا يَزالُ
الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِما صَنَعُواقارِعَةٌأَوْ تَحُلُّ
قَرِيباً مِنْ دارِهِمْ حَتَّى يَأْتِيَ وَعْدُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يُخْلِفُ
الْمِيعادَرعد: 31.
مراد از قارعه حادثه كوبنده و خرد كننده است يعنى پيوسته بر كفّار در
اثر اعمالشان واقعه كوبنده ميرسد و هلاكشان ميكند و يا در كنار ولايتشان نازل
ميشود و آنها را بوحشت مياندازد در اين وضع خواهند بود تا مدتشان سر آيد و وعده
خدا انجام پذيرد.
الْقارِعَةُ. مَاالْقارِعَةُوَ ما أَدْراكَ مَاالْقارِعَةُقارعة: 1 و 2 و 3.
قيامت از آن قارعه ناميده شده كه كوبنده عجيبى است و همه چيز و حتى
زمين و كوهها را ميكوبدوَ حُمِلَتِ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ فَدُكَّتا دَكَّةً واحِدَةًالحاقه: 14.
تأمل كنيد در ساير آيات وقوع قيامت در آيهكَذَّبَتْ ثَمُودُ
وَ عادٌبِالْقارِعَةِحاقة: 4. ظاهرا مراد بلائى است كه هود و صالح عليهما السلام خبر
ميدادند و آنها انكار ميكردند، بالاخره باد صرصر عاد را و صاعقه ثمود را از بين
برد بنا بر اين قارعه در آيه بمعنى قيامت نيست.
قَرْف: (بر وزن فلس) راغب گويد:
قرف و اقتراف در اصل بمعنى كندن پوست از درخت و كندن پوست روى زخم
است و بطور استعاره بر اكتساب اقتراف گفتهاند اعمّ از آنكه كار خوب باشد يا بد.وَلِيَقْتَرِفُواما هُمْمُقْتَرِفُونَانعام: 113. و تا كسب كنند از
معاصى آنچه كسب ميكنند، اين آيه در باره اقتراف گناه استوَ مَنْ