به» بنظر ميايد «قَدْحاً»منصوب بنزع الخافض و تقدير «بالقدح» باشد يعنى قسم بدوندگان با
حمحمه و بآتش افروزان با زدن سم بسنگ. تفصيل سخن در «عدو» گذشت در نهج البلاغه خطبه 35
فرموده:
تا نصيحت گو در نصيحت خويش بشك افتاد و آتش زنه از زدن و آتش بيرون
كردن بخل ورزيد.
قدح گاهى بمعنى طعن در نسب و عدالت و غيره نيز آيد ولى در كلام اللّه
يكبار بيشتر نيامده است، آنهم بمعنى زدن.
قد:روشنترين معنى از معانى حرف قد، تحقيق است مثلقَدْأَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَمؤمنون: 1.قَدْأَفْلَحَ مَنْ
تَزَكَّىاعلى: 14. ابن هشام قبول ندارد كه قد بمعنى توقّع باشد نه در ماضى و
نه در مضارع.
راغب گويد: قد چون بر ماضى داخل شود بر هر ماضى تازه داخل شود مثلقَدْمَنَّ اللَّهُ
عَلَيْنا- ...قَدْكانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ- ...لَقَدْسَمِعَ اللَّهُ- ...لَقَدْرَضِيَ اللَّهُ عَنِ
الْمُؤْمِنِينَ ...و چون بر مضارع داخل شود آن فعل در حالتى واقع ميشود و در حالتى نه
مثل «قَدْيَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِواذاً»يعنى خدا ميداند كه گاهى مخفيانه
در پشت سر يكديگر خارج ميشوند.
ميشود گفت مراد راغب از آن نوعى تقليل است طبرسى در جوامع الجامع و
زمخشرى در كشّاف «قد» را در آيهقَدْنَرى تَقَلُّبَ وَجْهِكَ فِي السَّماءِ ...بقره: 144. براى كثرت
دانستهاند يعنى: بسيار مىبينيم كه رو بآسمان كردهاى. ايضا در آيهقَدْنَعْلَمُ إِنَّهُ
لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَانعام:
33. هر دو تصريح كردهاند كه قد براى زيادت فعل و كثرت آن است.
نگارنده قول الميزان را مىپسندم كه در ذيل آيه دوم گويد: قد حرف
تحقيق است در ماضى و در مضارع مفيد تقليل است گاهى در آن نيز معنى تحقيق ميدهد و
در آيه همان اراده شده است.