«الْإِقْبَالُالتّوجّه الى القبل».وَأَقْبَلَبَعْضُهُمْ عَلى
بَعْضٍ يَتَساءَلُونَطور: 25.
رو كرده بعضى بر بعضى از هم ميپرسند، معنى آمدن نيز ميدهد كه آمدن رو
كردن استوَ الْعِيرَ الَّتِيأَقْبَلْنافِيهايوسف: 82. كاروانيكه در آن
آمديم.
تقبّل: پذيرفتن بر وجهيكه مقتضى ثواب باشد (مفردات) آيات قرآن مؤيّد
اين قول استإِنَّمايَتَقَبَّلُاللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَمائده: 27. معلوم است كه قبول
خدا مقتضى ثواب است.
در آيهفَتَقَبَّلَهارَبُّهابِقَبُولٍحَسَنٍ وَ أَنْبَتَها نَباتاً حَسَناًآل عمران: 37.
طبرسى فرموده: چون در «تقبّلها»
معنى قبول هست لذا مصدر آن قبول آمده است.
بنظر نگارنده «تقبّلها»
مقتضى ثواب و «بِقَبُولٍ»با قيد
«حَسَنٍ»در جاى تقبّل است و تقدير چنين است «تقبّلهاتقبّلا». قبول مصدر است گر چه
لازم بود بضمّ قاف باشد مثل دخول و خروج و قعود ولى سيبويه گفته: پنج مصدر از اين
وزن بفتح اول آمده: قبول:
وضوء: طهور، و قود و ولوغ.
تَقَابُل: رو برو شدن. «تَقَابَلَالرّجلان: تواجها»مُتَّكِئِينَ
عَلَيْهامُتَقابِلِينَواقعة: 16 قبيل: جمع قبيله كفيل. روبرو. اين هر سه معنى در كتب لغت و
تفاسير يافته است راغب گويد: قبيل جمع قبيله است و آن جماعتى است كه بعضى بر بعضى
رو كنند طبرسى فرموده: قبيل جماعتى است كه از قبايل مختلف باشد و اگر بيك پدر و
مادر منتهى شود قبيله گويند:
إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُمِنْ حَيْثُ لا
تَرَوْنَهُمْاعراف: 27. قبيل در آيه ظاهرا جمع قبيله است يعنى واقع اين است كه
شيطان و اتباعش شما را مىبينند از جائيكه شما نمىبينيد.