فِيالْفُلْكِالْمَشْحُونِيس: 41. رجوع شود به «شحن»
و ظاهرا مراد مطلق كشتى است نه كشتى نوح عليه السّلام.
طبرسى رحمه اللّه فرموده: اصل فلك بمعنى دور و گرديدن است. على هذا
كشتى را باعتبار گردش فلك گفتهاند.
فَلَك: (بر وزن فرس) مدار كواكب.وَ هُوَ الَّذِي
خَلَقَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ كُلٌّ فِيفَلَكٍيَسْبَحُونَانبياء: 33. ايضا آيه 40. يس
اوست خدائيكه شب و روز را و آفتاب و ماه را آفريد همه در يك مدارى شناوراند مدار
شب و روز اطراف زمين و مدار آفتاب و ماه در فضا و مخصوص بخودشان است.
ظاهرا «كل» بهر چهار بر ميگردد آيه «يس» نيز در همين مضمون است.
بنظر ميايد مدار نجوم بمناسبت نجوم كه در آن ميگردند فلك گفته شده و
گرنه مدار اعتبارى است.
فلان:يا وَيْلَتى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْفُلاناًخَلِيلًافرقان: 28. لفظ «فلان» كنايه است از يكنفر معيّن ابن
دريد از ابى حاتم نقل كرده: عرب از هر مذكّر با «فلان» و از هر مؤنّث با «فلانة» كنايه مياورد اگر مراد بهائم
باشد الفلان و الفلانة با الف و لام ميگويند (مجمع).
آيه راجع بقيامت است كه در آن انسان متوجّه ميشود رفيقش يا پيشوايش
او را اضلال و بد بخت كرده گويد:
اى كاش فلانكس را براى خويش رفيق اخذ نميكردم اين كلمه بيشتر از
يكبار در قرآن مجيد نيامده است.
فند:
(بر وزن فرس) كم عقلى.
ضعف رأى. «فَنِدَالرّجلفَنَداً: خرف» تفنيد آن است كه كم عقلى و ضعف رأى را بكسى نسبت دهىقالَ أَبُوهُمْ إِنِّي
لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْ لا أَنْتُفَنِّدُونِيوسف: 94. پدرشان (يعقوب عليه
السّلام) گفت من بوى يوسف را استشمام ميكنم اگر در اشتباهم نشماريد و سفيهم
ندانيد. يعنى اگر نگوئيد كه سفيه شده و كم عقل گرديده است.