فصل:بريدن و جدا كردن. «فَصَلَالشّىءفَصْلًا: قطعه و ابانه» در مفردات گفته: آن جدا كردن دو چيز از همديگر است
بطوريكه ميان آندو فاصله باشدهذا يَوْمُالْفَصْلِالَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَصافات: 21. اين روز قيامت و
روز جدا كردن حق از باطل است كه تكذيب ميكرديد.
فصول: بمعنى جدا شدن و خروج آمده «فَصَلَمن البلدفُصُولًا:
خرج عنه» و نيز جمع فصل آمده (فصول چهار گانه)فَلَمَّافَصَلَطالُوتُ
بِالْجُنُودِ قالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍبقره: 249. چون طالوت با
لشكريان از محل و شهر جدا و خارج شد گفت: خدا شما را با رودخانهاى امتحان خواهد
كرد. ايضاوَ لَمَّافَصَلَتِالْعِيرُ قالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَيوسف: 94. چون كاروان از مصر
جدا و خارج گرديد پدرشان گفت: من بوى يوسف را استشمام ميكنم.* معنى فصل همان است
كه گفته شد و چون در قضاوت و غيره استعمال شود بمناسبت معناى اولى است.
فِصَال: باز كردن طفل از شير در اقرب الموارد آنرا اسم مصدر گفته استوَ حَمْلُهُ وَفِصالُهُثَلاثُونَ شَهْراًاحقاف: 15. بار داشتن و از
شير گرفتنش سى ماه است. ايضاوَفِصالُهُفِي عامَيْنِلقمان: 14.
فَصِيلَة: اقوام و عشيره است كه از شخص منفصلاند و فصيل بمعنى مفصول استيَوَدُّ الْمُجْرِمُ
لَوْ يَفْتَدِي مِنْ عَذابِ يَوْمِئِذٍ بِبَنِيهِ. وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخِيهِ. وَفَصِيلَتِهِالَّتِي تُؤْوِيهِ
...معارج:
11- 13.
گناهكار دوست ميدارد كه ايكاش عوض دهد از عذاب آنروز پسران، زن،
برادر و عشيره خويش را چنان عشيرهايكه او را بخودش منضمّ كرده و در كنار خود جا
ميدهد.
تفصيل: متمايز كردن. تفصيل كلام، روشن كردن آنست، مقابل اجمال.