إِفْرَاط: تجاوز بيشتر و تفريط كوتاهى و تقصير بيشتر است.
يا حَسْرَتى عَلى مافَرَّطْتُفِي جَنْبِ اللَّهِزمر: 56. اى حسرت بر آنچه در
طاعت خدا تقصير و كوتاهى كردملا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْمُفْرَطُونَنحل: 62.مُفْرَطُونَدر قرآنها بصيغه مفعول است و
بصيغه فاعل و ايضامُفَرِّطُونَبكسر راء از باب تفعيل نيز خواندهاند.
يعنى: ناچار آتش براى آنهاست و آنها پيش افتادگان (بآتش) اند ميشود
از آيه فهميد كه آنانكه بخدا نسبت زائيدن و فرزند ميدهند پيش از ديگران بآتش وارد
خواهند شد.
وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُفُرُطاًكهف: 28. فرط (بر وزن عنق)
بمعنى افراط و تجاوز است يعنى از هواى نفس پيروى كرده و كارش تجاوز و تعدّى بود «الْفُرُطُ: الامر المجاوز فيه عن الحدّ».
فرع:بالا رفتن. «فَرَعَالجبل: صعده» شاخه درخت را بمناسبت بالا رفتن فرع گفتهاندكَشَجَرَةٍ
طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَفَرْعُهافِي السَّماءِابراهيم:
24. مانند درخت پاكيكه ريشهاش در زمين و شاخهاش در آسمان است.
راغب گفته آن بمناسبت طول و عرض هر دو گفته ميشود بفرزندان شخص فروع
گويند كه از اصل (پدر) منشعب شدهاند. آن يكبار بيشتر در قرآن مجيد نيامده است.
فرعون:لفظ عجمى و لقب پادشاهان مصر و بقول اقرب الموارد در لغت قبط بمعنى
تمساح است. از آن در عرب فعل آورده و گفتهاند:
«تَفَرْعَنَفلان» يعنى كار فرعون كرد كه تكبّر و تجاوز بود.
اين لفظ 74 بار در قرآن مجيد آمده و در داستانهاى بنى اسرائيل و موسى
عليه السّلام بچشم ميخورد. گويند:
فرعونيكه بنى اسرائيل را تعذيب ميكرد و پسرانشان را ميكشت رامسس يا
رعمسيس دوم و فرعونيكه موسى و هارون عليهما السلام براى هدايت او