در آنها حجّ را بر خود واجب كند (با شروع در آن) پس در حجّ نزديكى
بزنان و دروغ و لا و اللّه بلى و اللّه گفتن نيست.
وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما تَراضَيْتُمْ بِهِ مِنْ بَعْدِالْفَرِيضَةِنساء: 24. فريضة در اين آيه و
آيات ديگر بمعنى مفروضه است يعنى معيّن شده و واجب شده.
68. فارض بمعنى سالخورده و پير است و بقولى آن گاوى است كه بسيار زائيده
باشد در علت اين تسميه گفتهاند:
كه آن از اعمال شاقّه خودش را قطع (و آسوده) كرده يا عمر (و جوانى)
خويش را قطع كرده يا زمين را قطع (و شخم) كرده است يعنى: گفت خدا فرمايد آن گاوى
است نه سالخورده و نه جوان ميان اين دو حال است.
در مجمع راجع بفرق فرض و واجب نقل فرموده: فرض با جعل جاعل است كه
آنرا واجب كند ولى واجب شايد بدون جعل باشد مثل وجوب شكر منعم، على هذا نسبتشان
عموم و خصوص مطلق است.
بنظر راغب ايجاب باعتبار وقوع و ثبوت حكم و فرض باعتبار تعيين آن
گفته ميشود.
فرط:تقدّم و جلو افتادن (مجمع) در لغت آمده: «فَرَطَفُرُوطاً: سَبَقَ وَ تَقَدَّمَ-فَرَطَعَلَيْهِ فِى الْقَوْلِفَرْطاً:
اسْرَفَ وَ تَقَدَّمَ» و آن با تجاوز و تعدى ميسازد.
فارط و فرط (بر وزن فرس) پيشروى است كه قبل از كاروان براى اصلاح حوض
و دلوها وارد آب شود. در دعا درباره مرگ فرزند صغير گويد:
«اللَّهُمَّاجْعَلْهُفَرَطاً».
يعنى خدايا او را اجر متقدّم و ثواب جلو افتاده گردان.