وَ الَّذِينَ هُمْلِفُرُوجِهِمْحافِظُونَمؤمنون: 5.وَ قُلْ
لِلْمُؤْمِناتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَ يَحْفَظْنَفُرُوجَهُنَنور: 31. فرج عبارت است از
مخرج بول و غائط در زن و مرد. راغب گويد: فرج ميان دو پا است و آنرا بكنايه بر قبل
و دبر اطلاق كردهاند و در اثر كثرت استعمال مثل صريح در آن معنى شده است در مجمع
ذيل آيه 5 مؤمنون فرموده: ليث گفته فرج اسم هر سوئه زن و مرد است در اقرب الموارد
آمده:الْفَرْجُمِنَ الانْسانِ:
الْعَوْرَةُ و يُطْلَقُ عَلىَ الْقُبُلِ وَ الدبرِ حفظ فرج در زن و
مرد ظاهرا آنست كه آنرا از ناظر محرّم بپوشد.
فرح:شادى. شادى توأم با تكبر در اقرب الموارد گويد: سرور و حبور در شادى
ممدوح بكار ميرود ولى فرح در شادى مذموم كه موجب تكبّر است سرور و حبور از تفكّر
ناشى است و فرح از قوّه شهوت.
فيومى در مصباح گفته: در معنى تكبّر و خرسندى و شادى بكار ميرود.
طبرسى رحمه اللّه در مجمع ذيلإِنَّ اللَّهَ لا
يُحِبُالْفَرِحِينَقصص:
76. فرموده فرح بمعنى تكبّر است و شعر ذيل را شاهد مياورد.
و لستبِمِفْرَاحٍاذ الدّهر سرّنى
و
لا جازع من صرفه المتقلّب
چون روزگارم شادم كند متكبّر نميشوم، از برگشت آن نيز جزع و ناله
ندارم. راغب و زمخشرى نيز آنرا نقل كردهاند. در قرآن مجيد بيشتر در شادىهاى
مذموم آمده كه منبعث از نيروى شهوانى و لذّات و توأم با خود پسندى است مثل:فَرِحَالْمُخَلَّفُونَ
بِمَقْعَدِهِمْ خِلافَ رَسُولِ اللَّهِ ...توبه:
81. باز گذاشتگان بر ماندنشان بر خلاف رسول خدا (و اينكه با او بجهاد
نرفتند) شادمان شدندحَتَّى إِذافَرِحُوابِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةًانعام: 44.