فجّ شكافى است ميان دو كوه و در راه وسيع بكار ميرود جمع آن فجاج
است.يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِفَجٍعَمِيقٍحجّ:
27. پياده و بر هر مركب لاغر از هر راه دور ميايند.وَ جَعَلْنا فِيهافِجاجاًسُبُلًا لَعَلَّهُمْ
يَهْتَدُونَانبياء: 31.
لِتَسْلُكُوا مِنْها سُبُلًافِجاجاًنوح: 20.
در آيه اول ضمير «فِيها»ظاهرا راجع است به «رَواسِيَ»در صدر آيه و «سُبُلًا»بدل است از فجاج يعنى در كوهها راههاى وسيع قرار داديم تا آنها
بمقاصد و مواطن خويش راه يابند در آيه دوم فجاج صفت «سبل» است و مراد از آن وسعت است
يعنى تا در زمين براههاى وسيع وارد شويد.
در اقرب گفته: راه وسيع ميان دو كوه فجّ و راه تنگ شعب است.
فجر:شكافتن. «فَجَرَالْقَناةَ: شَقَّهُ» بعضى قيد وسعت را بآن اضافه كردهاندوَ قالُوا لَنْ
نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّىتَفْجُرَلَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاًاسراء: 90. گفتند:
هرگز بتو ايمان نياوريم تا از اين سرزمين براى ما چشمهاى بشكافى.
فجر و تفجير هر دو متعدّىاند و تفعيل براى مبالغه استوَفَجَّرْناخِلالَهُما نَهَراًكهف: 33. ميان آندو باغ نهرى
شكافتيم و جارى كرديم.
صبح را از آن فجر گويند كه شب را ميشكافد (مفردات) ... وَ قُرْآنَالْفَجْرِإِنَّ قُرْآنَالْفَجْرِكانَ مَشْهُوداًاسراء: 78. و نماز صبح را
بخوان كه نماز صبح مشهود است «فجر»
در آيه بمعنى صبح است خواه بمعنى فاعل باشد (شكافنده شب) و خواه
بمعنى مفعول (شكافته شده).
گناه را بقول راغب از آن فجور گويند كه پرده ديانت را پاره ميكند
عامل آن فاجر استوَ لا يَلِدُوا إِلَّافاجِراًكَفَّاراًنوح: 27. جمع آن در قرآن فجر
و فجّار استأَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَكَالْفُجَّارِص: 28.أُولئِكَ هُمُ
الْكَفَرَةُالْفَجَرَةُعبس: 42.