عضد:
(بفتح عين و ضم ضاد) ما بين آرنج تا شانه چنانكه ذراع از آرنج است تا
سرانگشتان. عضد بطور استعاره به يار و كمك گفته ميشودوَ ما كُنْتُ
مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَعَضُداًكهف: 51. من گمراه كنندگانرا يار و مدد نگرفتهام.
در آيهسَنَشُدُّعَضُدَكَبِأَخِيكَ وَ نَجْعَلُ لَكُما سُلْطاناًقصص: 35. مراد آنست كه دست تو
را با برادرت قوى ميكنيم يعنى او را يار و شريك تو ميگردانيم. در نهج البلاغه نامه
45 فرموده:
عضّ:بدندان گرفتن. «عَضَّهُعَضّاً أَمْسَكَهُ بِأَسْنَانِهِ».وَ إِذا خَلَوْاعَضُّواعَلَيْكُمُ
الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْآل عمران: 119. چون بخلوت شوند
از خشم بر شما سر- انگشتان بگزند. دندان گرفتن انگشت گاهى از خشم است چنانكه در
آيه و گاهى از حسرت و تأسف است چنانكه در:وَ يَوْمَيَعَضُالظَّالِمُ عَلى
يَدَيْهِ يَقُولُ يا لَيْتَنِي اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًافرقان: 27. روزى ظالم از تأسف
هر دو دست را بدندان گيرد و گويد: ايكاش راه رسول را ميرفتم.
و شايديَعَضُالظَّالِمُ عَلى يَدَيْهِكنايه از ندامت باشد نه آنكه
واقعا دستهاى خويش را بدندان خواهد گرفت.
از ابن عباس نقل شده كه آيه درباره عقبة بن ابن معيط و ابىّ بن خلف
نازل شده. در اينصورت لام «الظَّالِمُ»براى عهد است ولى ظهور آيه در عموم است و مورد مخصّص نيست. اين كلمه
فقط در دو مورد فوق ذكر شده است.
عضل:بفشار گذاشتن و منع.
«عَضَلَعَلَيْهِعَضْلًا: ضَيَّقَ عَلَيْهِ» راغب گويد: عَضُله هر گوشت محكم رگدار است و مجازا
بهر منع شديد گفته ميشود:لا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَرِثُوا النِّساءَ كَرْهاً وَ لاتَعْضُلُوهُنَلِتَذْهَبُوا
بِبَعْضِ ما