بطور ورانداز و دقّت و ارزيابى نگاه ميكنيم. منظور اين است كه زنان
بمردان نامحرم و بالعكس بطور ورانداز نگاه نكنند و باصطلاح با «ريبه» نگاه نكنند نه اينكه چشم را
برهم نهند.
«غضّ»
هم بنفسه و هم به «من» متعدى ميشود لازم است «من» در هر دو آيه براى تعديه باشد يعنى: بمؤمنان بگو نگاه خويش را از
نامحرم بپوشانند ...
بمؤمنات بگو نگاه خويش از نامحرم كوتاه كنند و عورت خويش بپوشانند.
غَطش:
(بر وزن فلس) تاريك شدن. در لغت آمده: «غَطَشَاللَّيْلُغَطْشاً: أَظْلَمَ» اغطاش لازم و متعدى
هر دو آمده است.وَأَغْطَشَلَيْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاهانازعات: 29. يعنى شب آسمانرا
تاريك گردانيد و نور آنرا خارج كرد رجوع شود به «سماء» اين كلمه تنها يكبار در قرآن
آمده است.
غطاء:پرده. در مفردات گويد: غطاء مثل طبق و نحو آنست كه روى چيزى گذاشته
شود چنانكه غشاء مثل لباس و نحو آنست كه روى چيزى بگذارند و آن كنايه از جهالت
است.
الَّذِينَ كانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِيغِطاءٍعَنْ ذِكْرِي وَ
كانُوا لا يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاًكهف: 101. ظاهرا مراد از «ذكر» پى بردن بنظم موجودات است كه
سبب يادآورى خدااند يعنى كسانيكه از ديدن آيات و شواهد ربوبيّت من چشمشان در
پردهاى بود و قدرت شنيدن نداشتند و «عمىو صمّ» بودند نه با ديدن خداشناس شدند و نه با شنيدن. آن نظيروَ جَعَلَ عَلى
بَصَرِهِ غِشاوَةًجاثيه: 23. است غشاوه و غطاء از آثار كفر و عصيان است كه شخص را نسبت
بديدن و شنيدن شواهد خالق بىاعتنا ميكند.
لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذا فَكَشَفْنا عَنْكَغِطاءَكَفَبَصَرُكَ
الْيَوْمَ حَدِيدٌق: 22. ملاحظه آيات ما قبل روشن ميكند كه مراد از «هذا»قيامت و احوال آن است و خطاب «كُنْتَ»