شيب:سفيد شدن موى همچنين است مشيب (راغب) «شابالرجل يشيب شيبا: ابيض شعره» «إِنِّيوَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُشَيْباً»مريم: 4.
آن در آيه كنايه از پيرى است. شيب بكسر اول.
در آيه «يَوْماًيَجْعَلُ الْوِلْدانَشِيباً»مزمّل:
17. جمع اشيب بمعنى پيران، موسفيدان است (مجمع) «ثُمَّجَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ
قُوَّةٍ ضَعْفاً وَشَيْبَةً»روم: 54. سپس از بعد ضعف طفوليت قدرت و نيروى جوانى داد، آنگاه از
بعد جوانى ناتوانى و پيروى قرار داد.
صحاح از اصمعى نقل ميكند:
شيب سفيدى موى و مشيب وارد شدن بدان وقت است.
شيخ:پير. بقولى از چهل سالگى و بقولى از پنجاه و بقولى از پنجاه و يك تا
آخر عمر است و بقولى تا هشتاد است (اقرب) «ياأَيُّهَا الْعَزِيزُ إِنَّ لَهُ أَباًشَيْخاًكَبِيراً»يوسف: 78. جمع آن در قرآن شيوخ
آمده «ثُمَّلِتَكُونُواشُيُوخاً»غافر: 67.
شيد:بفتح (ش) گچ كارى كردن.
بالا بردن. و آن بكسر (ش) گچ و نحو آن است (اقرب) «وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَ
قَصْرٍمَشِيدٍ»حج: 45.
يعنى اى بسا چاه كهنه بى آببر و اى بسا قصر بلند يا گچ كارى شده «أَيْنَماتَكُونُوا يُدْرِكْكُمُ
الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُرُوجٍمُشَيَّدَةٍ»نساء: 78.
راغب گويد: «شيّدقواعده» يعنى پايههاى آنرا محكم
كرد گوئى با گچ بنا كرده. بروج مشيّده يعنى برجهاى محكم يا مرتفع.
شيع:بفتح (ش) آشكار شدن.
شياع: پيروى كردن. در اقرب الموارد هست «شاعَالْخَبَرُيَشيعُشَيْعاًوَشُيُوعاً ... ذاعَ وَ فَشا-شاعَفُلاناًشِياعاً: تَبِعَهُ» «إِنَّالَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْتَشِيعَالْفاحِشَةُ فِي
الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»نور: 19. آنانكه دوست دارند فحشاء
در ميان مؤمنين شايع و آشكار شود آنها را عذابى است دردناك.