خوردن آن نهى شدند. درباره آن اختلاف است: سنبل، تاك، درخت انجير،
درخت كافور گفتهاند در تورات درخت معرفت است ولى اين افسانه است خدا از علم و
معرفت نهى نميكند حال آنكه فرمودهوَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها.
قرآن مجيد روشن نميكند كه آن چه درختى بود ولى تأثير آنرا نقل ميكند:
و آن جمله «فَتَكُونامِنَ الظَّالِمِينَ»است كه در صورت خوردن بزحمت
ميافتادند چنانكه خود گفتندرَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنااعراف: 23. و نيز آيهفَلَمَّا ذاقَاالشَّجَرَةَبَدَتْ لَهُما
سَوْآتُهُمااعراف:
22. روشن ميكند كه در اثر خوردن از آن وضعشان تغيير كرد و عورتين آنها بر خودشان
آشكار گرديد. البته در اثر ريختن لباسهايشان چنانكه فرمودهيَنْزِعُ عَنْهُما
لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِمااعراف 26.
وَ ما جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْناكَ إِلَّا فِتْنَةً
لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَالْمَلْعُونَةَ فِي
الْقُرْآنِاسراء:
60. در «رأى» مفصلا گفته شد كه مراد از شجره
ملعونه بنى اميه است.
شحّ:بخل. حرص. (قاموس- اقرب) جوهرى و راغب و طبرسى ذيل آيه 19 احزاب آنرا
بخل توأم با حرص گفتهاند ولى ذيل آيه 128 نساء حرص مفرط.
صدر آيه درباره مصالحه زن و مرد است كه زن براى استمالت مرد از بعضى
حق خود ميگذرد يعنى: سازش بهتر است و نفوس ببخل آماده شدهاند (بخل در نهاد نفس
آدمى است) و هر كس در گذشتن از حق خود بخيل است ولى با اين حال سازش بهتر است.
وَ مَنْ يُوقَشُحَنَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَحشر: 9- تغابن 16. هر كه از بخل
نفس خود باز داشته شود (محفوظ ماند) آنهااند رستگاران.