وَ مَتاعاً إِلى حِينٍ»نحل: 80. صوف در گوسفند، و بر در
شتر و شعر در بز است يعنى از پشمها و كركها و موهاى چهارپايان اثاث خانه و متاع
تهيه ميكنيد تا وقتى كه در دنيا هستيد.
فَطَنَ لَهُ» و در نزد اهل عربيّت كلامى است كه وزن و قافيه داشته
باشد (اقرب الموارد).
طبرسى ذيل آيه 154 بقره فرموده:
شعور اول علم است از راه مشاعر و حواس ... و بقولى شعور ادراك دقيق
است مأخوذ از شعر بمعنى موى كه دقيق و نازك است و از آن است شاعر كه باقامه وزن و
نظم متفطن است طوريكه ديگران نيستند.
راغب گويد: شاعر بعلت فطنت و دقّت معرفت شاعر ناميده شده. شعر در اصل
علم دقيق است ... و در تعارف نام كلام موزون و قافيهدار شده، شاعر آنست كه صنعت
شعر داند.
خلاصه آنكه: شعر در اصل بمعنى دانستن و توجّه خاصّ است و در اصطلاح
بكلام موزون و قافيهدار اطلاق ميشود كه در آن دقت و ذوق مخصوص بكار رفته است.
شاعر گوينده چنين كلامى است. بايد اضافه كرد كه شعر بيشتر توأم با تخيّلات است كه
در خارج مصداق حقيقى ندارند و شاعر بقدرت خيال خويش آنها را در قالب الفاظ ريخته
است على هذا بايد شعر را كلام خيالى و شاعر را خيال پرداز بگوئيم، كفار مكّه كه
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله را شاعر ميگفتند منظورشان آن بود كه اين شخص خيال
پرداز است و كلماتش واقعيّت ندارد. چنانكه خواهد آمد.
«بَلْأَحْياءٌ وَ لكِنْ لاتَشْعُرُونَ»بقره:
154.
«وَما يَخْدَعُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ مايَشْعُرُونَ»بقره: 9.
شعر در اينگونه آيات بمعنى دانستن و درك است «وَلْيَتَلَطَّفْ وَ لايُشْعِرَنَبِكُمْ أَحَداً»كهف: 19. اشعار بمعنى اعلام است يعنى ناشناسى كند و كسى را بوضع