ميشوند مهلت بده. فرمود: تو از مهلت شدگانى. (منظورش آن بود كه مرا
فعلا از بين مبر و گرفتار منما خدا در جواب فرموده «إِنَّكَمِنَ الْمُنْظَرِينَ»گويا منظور اينست كه وجود تو طورى است كه نخواهى مرد بلكه از زمره
آنانيكه از مردن مهلت دارند و شايد غرض آنستكه مهلت داديم. شيطان چون اين مهلت را
فهميد) گفت:
پروردگارا در قبال اينكه مرا بفساد انداختى براى كمين آنها در راه
راست تو خواهم نشست سپس از جلو و پشت سرشان و از راست و چپ بسوى آنها خواهم آمد،
طوريكه بيشتر آنها را بنده شكرگزار نخواهى يافت.
خدا فرمود: «ازاينجا مذموم و مطرود بيرون شو هر كه از مردم پيروى تو كند حتما حتما
جهنم را از شما پر خواهم كرد» اعراف: 11- 18.
بنظر الميزان اين حكايت و اغفال شدن آدم حاكى از روابط واقعى ميان
نوع انسان و ملائكه و ابليس است كه بصورت امر، امتثال، طرد، رجم، سؤال و جواب آمده
است.
غرض الميزان ظاهرا آنست كه امر و نهى و خطاب بابليس و گفتگوى او با
خدا در بين نبوده بلكه واقعيت باين صورت ذكر شده است.
در المنار ج 8 ص 329 گويد:
آن (خطاب خدا و جواب شيطان و عصيان و نهى آدم) بيان واقعى صفت طبيعت
بشر و طبيعت شيطان و استعداد و كارهاى آندو است.
سخن المنار و الميزان جواب اشكال بعضى مفسران است كه گفتهاند:
خدا چگونه بابليس خطاب كرد؟! آيا بوسيله ملائكه بود يا مطالب را در
لوح محفوظ ميديد؟! و آيا اين عرضه را داشت كه خدا او را طرف سؤال و جواب قرار
بدهد؟ (مشروح اشكال مفسران).
چرا اين تسلط بشيطان داده شد؟
عالم ايجاد با همه وسعت و كثرت اجزاء، بهم ديگر مربوط و آخرش باولش
معطوف است. اين ارتباط در حكمت الهى بطور ضرورت بايد با