خواستند كه ميان آنها و كفّار جدائى افكند، خداوند يك راه زير زمينى
براى آنها گشود يك سال و نيم در آن راه رفتند تا از ما وراء چين بيرون آمدند، آنها
در آنجااند و طالب حقاند. بقبله اسلام رو ميكنند، بقولى جبرئيل شب معراج نزد آنها
رفت ده سوره از قرآن كه در مكّه نازل شده بود بر آنها خواند. ايمان آوردند و تصديق
كردند، جبرئيل دستور داد كه در همانجا بمانند و شنبه را تعطيل نكنند و نماز
بخوانند و زكوة بدهند و آنروز فقط نماز و زكوة واجب شده بود آنها نيز چنين كردند.
در الميزان بعد از نقل قسمتى از اين مطلب گفته: روايت ضعيف و غير
مسلّم است و از اين امّت يهودى هدايت يافته تا بامروز خبرى نرسيده، و اگر بوده
باشند هادى و مهتدى نميشوند كه شريعت موسى با شريعت عيسى و هر دو با شريعت اسلام
نسخ شده است لذا بعضى از حاكيان اين قصه خرافيّه اضافه كرده كه رسول خدا صلّى
اللّه عليه و آله در شب معراج بآنها وارد شد و باسلام دعوت كرد و نماز را تعليم
نمود آنها نيز ايمان آوردند پس از نقل بعضى از آنچه نقل شد باضافه نقل نسبتهاى
ديگر فرموده: همه اينها ساخته است. نگارنده گويد:
آرى ساخته است.
«إِنَّاللَّهَ يَأْمُرُبِالْعَدْلِوَ الْإِحْسانِ وَ
إِيتاءِ ذِي الْقُرْبى»نحل: 90. ظاهرا مراد از عدل، عدل اجتماعى است و آن اين است كه با هر
يك از افراد اجتماع باستحقاق آنفرد رفتار شود يكى را جاى ديگرى نگيريم و عملى را
جاى عمل ديگر نگذاريم.
احسان نيز ظاهرا احسان اجتماعى و نكوئى در حق ديگران است مثل ايصال
خير بمردم و انجام كارهاى نيك براى رفاه مردم و احسان زياد در مقابل احسان متعارف
و انتقام كم از جنايت بزرگ نيز از اقسام احسان است.