گاو در ميايد. آن جمعا ده بار در قرآن بكار رفته هشت بار در خصوص
گوسالهپرستى بنى اسرائيل و دو بار در اينكه ابراهيم عليه السّلام بميهمانان خويش
گوساله بريان آورد «فَمالَبِثَ أَنْ جاءَبِعِجْلٍحَنِيذٍ»هود: 69.
عجم:خلاف عرب. چنانكه در مفردات و صحاح و قاموس و غيره آمده. عجمىّ منسوب
بعجم است خواه فصيح باشد يا غير فصيح.
عجمه بمعنى لكنت در زبان و عدم فصاحت است «عَجُمَعُجْمَةً: وجد فى لسانه لكنة و عدم فصاحة».
اعجم: غير فصيح يعنى آنكه نميتواند مطلوب خويش را بهتر بيان دارد
راغب گويد: «الْأَعْجَمُمَن كَانَ فِي لِسَانِهِ عُجْمَةٌ
عَرَبِيّاً كَانَ أَوْ غَيْرَ عَرَبِيٍّ» جوهرى گفته: «والْأَعْجَمُالَّذِي لَا يُفْصِح و لا يبيّن كلامه و لو كان من العرب» عبارت اقرب
الموارد نيز عين همين است.
جوهرى و ابن اثير گويد: علّت تسميه حيوان به عجماء عدم تكلم آن است و
هر آنكه قدرت تكلم نداشته باشد اعجم است. راغب گفته: نماز ظهر و عصر را «صَلَوةٌعَجْمَاءُ» گويند كه قرائتش آهسته خوانده
ميشود.
گفتيم: اعجم بمعنى غير فصيح است خواه عرب باشد يا غير عرب على هذا،
اعجمى در آيه غير فصيح است نه لغت غير عرب يعنى اگر قرآنرا غير فصيح نازل ميكرديم
و الفاظ و معانيش منظم نميشد، ميگفتند: چرا آياتش مفصّل و روشن نشده آيا ميشود كه:
كتاب اعجمى (غير فصيح) و پيغمبر يا مخاطبين عربى (فصيح) باشد؟!!.
از «عربىّ» در آيه فصاحت اراده شده راغب گويد:
«العربىّ: المفصح» طبرسى رحمه اللّه اعجمى را
در آيه لغت غير عربى فرموده ولى ظاهرا غير فصيح مراد است چنانكه در